نگاهی به فلسفه اخلاق از روزنهای کوچک
قرار بود در نوشتهای کوتاه به معرفی رشتۀ فلسفۀ اخلاق بپردازم. اما با توجه به گستردگی این رشته به نظرم انجام چنین کاری در نوشتهای کوتاه محال است.
فلسفۀ اخلاق علی الاصول مطالعۀ امر نرماتیو (یا هنجاری) در جهان است. در یک تقسیمبندی کلی، فلسفه دو موضوع را بررسی میکند: آنچه هست، و آنچه باید باشد. موضوع اول، یعنی «آنچه هست»، موضوع بخشهای زیادی از فلسفه، و همچنین علوم تجربی و ریاضیات است، « آنچه باید» موضوع فلسفۀ اخلاق است. برای همین عجیب نیست که دامنۀ این رشته بسیار گسترده باشد.
فلسفۀ اخلاق از یک سو شامل مباحث متافیزیکی مثل بنیان اخلاق، نسبت اخلاق با علوم طبیعی، ماهیت دلیل نظری و عملی، ماهیت عقلانیت، نسبت دلیل نظری و عملی با عقلانیت نظری و عملی، و زبان اخلاق است. و از سوی دیگر شامل سؤالاتی هنجاری مثل این سؤالات است: اصول درست اخلاقی چهها هستند؟، چه کارهایی عادلانه است؟، چه توزیعی از منابع عادلانه است؟، چه نهادهایی عادلانه هستند؟، چه سیاستهایی عادلانه هستند؟ حقوق افراد نسبت به یکدیگر، و نسبت به حکومت چیست؟ چه جنگی عادلانه است؟، فضیلت چیست؟، حد لازم خیرخواهی کجاست؟ چه نوع زندگیای معنادار است؟ از نظری صوری، تصمیمگیری عقلانی چگونه باید انجام گیرد (نظریۀ تصمیم)؟، در امور مربوط به سلامت چه کارهایی باید انجام شود (اخلاق پزشکی)؟، در تجارت و حرفه چگونه باید عمل کرد (اخلاق مهندسی، تجارت، …)؟ و نظایر اینها.
همچنین فلسفۀ اخلاق شامل مسائلی میشود که در مرز میان امور نرماتیو و غیرنرماتیو قرار دارند، مسائلی مانند اختیار و ربط آن با مسؤلیت اخلاقی، دین و اخلاق، اینهمانی شخصی و ربط آن با اخلاق، شخصیت، روانشناسی اخلاق، عواطف (مثل عشق، ضعف اراده، حسرت، …)، و نظریۀ عمل.
نهایتاً اینکه مطالعۀ معرفتشناسی اخلاق، یعنی مطالعۀ اینکه اصول اخلاقی چگونه دانسته میشوند، هم سنتاً در حوزۀ فلسفۀ اخلاق محسوب شده است. طبعاً اینها صرفاً موضوعاتی کلی هستند. دربارۀ هر کدام از این موضوعات که بخواهیم تحقیق کنیم، هزاران سؤال جزیی و مشخص وجود دارد که نیازمند پاسخاند و به هرکدام از این سؤالات انواع و اقسام جوابها داده شده است.
بنابراین، تلاش برای معرفی نسبتاً مکفی فلسفۀ اخلاق در یک کتاب هم بیهوده است، چه برسد به نوشتهای کوتاه. برای همین تصمیم گرفتم به جای معرفی فلسفۀ اخلاق، خیلی خلاصه به معرفی دغدغۀ پس پشت برخی از کارهای خودم در فلسفۀ اخلاق بپردازم. نه به این دلیل که آنها مقالات مهم و ارزشمندی هستند بلکه به این دلیل که معرفی آنها شاید سبب شود که خواننده اطلاعی کسب کند از اینکه در بخش کوچکی از این رشته چه میگذرد، و اینکه برخی سؤالاتی که برخی فیلسوفان اخلاق به آن میپردازند چهها هستند. طبعاً این روزنۀ کوچک، بهترین دریچه به رشته نیست، اما روزنی است که من از آن به رشته نظر کردهام.
فلسفۀ اخلاق شامل مسائلی میشود که در مرز میان امور نرماتیو و غیرنرماتیو قرار دارند، مسائلی مانند اختیار و ربط آن با مسؤلیت اخلاقی، دین و اخلاق، اینهمانی شخصی و ربط آن با اخلاق، شخصیت، روانشناسی اخلاق، عواطف (مثل عشق، ضعف اراده، حسرت، …)، و نظریۀ عمل.
درباب ماهیت امر نرماتیو در یک تقسیمبندی خیلی کلی و غیردقیق، سه دیدگاه وجود دارد. برمبنای دیدگاه اول، ناواقع گرایی، یا در جهان امر نرماتیو وجود ندارد، یا اگر هم وجود دارد، امر نرماتیو به نحوی زادۀ روان آدمیان (شامل باورها، تمایلات، و خواستههای آنان) است. نگرانی عمدۀ پیش روی این دیدگاه این است، که این دیدگاه نمیتواند خود را با شهودها، قضاوتها، و گفتمان اخلاقی ما تطبیق دهد. شهودها، قضاوتها، و گفتمان اخلاقی ما چنان است که گویی اخلاق مستقل از خواستهها و باورهای ماست.
دیدگاه دوم، دیدگاه واقعگراست که برمبنای آن امر نرماتیو و واقعیتهای نرماتیو در جهان وجود دارند، و این واقعیتها مستقل از باورها، تمایلات، و خواستههای ما هستند. نگرانی عمدۀ پیش روی این دیدگاه این است که این واقعیتهای نرماتیو مستقل از ما چگونه بر ما اثر میگذارند، چگونه دانسته میشوند، اصلا چگونه موجوداتی هستند. در میانۀ این دو دیدگاه، ملهم از اندیشههای کانت، دیدگاه سومی در قرن اخیر طرفدار یافته است که آن را گاهی تقومگرایی (constitutism) خواندهاند.
برمبنای این دیدگاه، واقعیت های نرماتیو به تمامی مستقل از ما نیستند.
…
Awesome post! Keep up the great work! 🙂