اثبات امکان تنگناهای اخلاقی با تکیه بر برهان از منظر تجربه عاطفی
مقدمه
تنگنای اخلاقی1، موقعیتی است که در آن، دو «باید اخلاقی2» با هم به تعارض میرسند و فاعل نمیتواند بر اساس هر دو عمل کند و در واقع بدون بهجاگذاشتن اثری منفی3 از موقعیت خارج شود. در تعارضها، این محال است که فاعل بتواند هر دو گزینه را انجام دهد و این امکانناپذیربودن، امکانناپذیری تجربی است. تنگناهای اخلاقی، مدافعان و مخالفانی دارد؛ در حالی که برخی معتقدند موقعیتهای تنگنای اخلاقی اخلاقی واقعاً وجود دارند، بسیاری علیه وجود چنین موقعیتهایی استدلال میکنند و برهانهای مدافعان آن را به چالش میکشند.
برهانهایی که فیلسوفان مخالف امکان تنگناها در رد این موقعیتها میآورند، معمولاً ازمنظر انسجامنداشتن نظریه اخلاقی، غیرعقلانیبودن عملی و سنجشناپذیری ارزشهاست. مدافعان امکان تنگناهای اخلاقی، علاوه بر پاسخدادن به انتقادات مخالفان، برای اثبات امکان چنین موقعیتهایی، به تجربۀ عاطفی، نقض مسئولیت اخلاقی و از بینرفتن غایت فضیلت در تنگناها اشاره دارند. فیلسوفان موافق امکان تنگناهای اخلاقی عبارتند از: برنارد ویلیامز4، روث مارکوس 5، تامس نیگل6، گرین اسپن7، کریستوفر گوانز8، و لین کنت9. و از میان مخالفان، میتوان به ریچارد برنت10، آلن دوناگان11 و آر.ام هِر12 اشاره کرد. فیلیپا فوت13 در این باره استثناست؛ زیرا او با این که از بزرگترین طرفداران اخلاق فضیلت است، برخلاف بسیاری از آنها، وجود تنگناهای اخلاقی را انکار میکند.
مهمترین برهان موافقان در اثبات امکان تنگناهای اخلاقی، برهان از طریق تجربه عاطفی است. در این مقاله به تحلیل دیدگاه مدفعان بر پایۀ این برهان پرداخته میشود و انتقاداتی که مخالفان تنگناها، به ویژه فوت، بر دعاوی آنها وارد میکنند، بیان میشود و به آنها پاسخ داده میشود؛ سپس برهانی در اثبات امکان تنگناهای اخلاقی بر اساس دلایل عمل در رویکرد اخلاق فضیلت مطرح میشود و بر پایۀ فضایل، معقولیت رنج اخلاقی در تنگناهای اخلاقی پذیرفته میشود.
تعریف تنگناهای اخلاقی
تنگناهای اخلاقی موقعیتهایی هستند که در آنها فاعل با گزارههای متعارض مواجه است. فیلسوفان این تعارض را به شکلهای مختلف نشان میدهند: برخی معتقدند در این موقعیتها فاعل با دو گزارۀ بایدیِ14 متعارض روبهرو است که نمیتوانند بر اساس هر دو عمل کنند. عدهای میگویند: در این موقعیتها فاعل دلایلی برای عمل دارد که هیچکدام بر دیگری برتری ندارند. برخی تعارض را میان مسئولیتهای اخلاقیِ فاعل میبینند. و برخی به وجود تعارض میان غایات فضایل معتقدند. فیلسوفان، تنگناها را در سطوح مختلفی بیان میکنند؛ برای مثال هرستهاوس میان تنگناهای حلشدنی15 و تنگناهای حلنشدنی16 تمایز قائل میشود. وی معتقد است در تنگناهای حلشدنی، فاعل برای هر دو عمل دلیل دارد و با ملاحظات اخلاقی میتواند تعارض را حل کند. در حالی که در تنگناهای حلنشدنی، هیچکدام از دلایل فاعل بر دیگری برتری ندارد. برنارد ویلیامز از تنگناهای تراژیک سخن میگوید که در آنها فاعل هر کاری که انجام دهد، عمل خطای اخلاقی به حساب میآید.
در این برهان فیلسوفان معتقدند وقتی دعاوی اخلاقی با هم تعارض دارند، ما هر گزینهای که انتخاب کنیم – حتی اگر بهترین گزینه باشد – باز هم احساس افسوس یا احساس گناه یا رنج اخلاقی با ما همراه خواهند بود.
اگر بخواهیم تعریفی جامع برای تنگناها از منظر فیلسوفانی بیاوریم که مدافع امکان تنگناها هستند، میتوان گفت همۀ آنها توافق دارند «تنگناها موقعیتهایی هستند که در آن فاعل، بدون اینکه خودش مقصر باشد، مرتکب خطای اخلاقی میشود».
مایکل والزر17 در نشستی که در سال ۱۹۷۳ با نیگل و هر دربارۀ قواعد جنگ داشت، با یک مثال به خوبی معنای تنگنا را توضیح داد. فرض کنید ما تروریستی را دستگیر کردهایم و برای آنکه مجبورش کنیم محل تقریبی بمبهای کارگذاشتهشده در شهر را نشان دهد، باید او را شکنجه کنیم. از سوی دیگر به نظر میرسد حتی در این شرایط هم شکنجه کار غلطی است. در این صورت تنها گزینۀ دیگر ما این است که اجازه دهیم بمبها منفجر شوند و شهروندان بیگناه زیادی کشته شوند. از این مثال چنین برمیآید که دستورات اخلاقی عادی نمیتوانند در این موارد توصیۀ اخلاقی منسجمی به فاعل ارائه کنند. نیگل میگوید: «این مثالها فاعل را در یک «کوچۀ اخلاقی کور18» قرار میدهد… این سادهلوحی است که فکر کنیم برای همۀ مسائل اخلاقیای که جهان پیش روی ما میگذارد راهحل وجود دارد. ما همیشه میدانستیم که جهان جای بدی است. این مثالها به ما نشان میدهند که جهان علاوه بر بدبودن، مکانی پر از شر است».
برنت و هِر معتقدند که اعمالی مثل شکنجه، حتی اگر از نظر اخلاقی غلط باشند، در این شرایط، عمل غیراخلاقی به حساب نمیآیند. در موقعیت تعارض، ما بهجای تکیه بر قواعد کلی، مثل ممنوعیت شنکجه، باید به ارزیابیهای سودگرایانه روی بیاوریم و بر اساس پیامدها تصمیم بگیریم. همان طور که میبینید نیگل فاعل را در موقعیتی میبیند که هر گزینهای را انتخاب کند، مرتکب خطای اخلاقی شده است. پس وجود موقعیت تنگنای اخلاقی را تأیید میکند. ولی هر و برنت انتخاب فاعل را انتخاب غیراخلاقی نمیدانند و وجود موقعیت تنگنا را هم قبول ندارند. در واقع وقتی موقعیت تنگنا به گونهای است که در آن فاعل با دو گزینه مواجه است که ملزومات اخلاقی هیچ کدام بر دیگری برتری ندارند، هر، برنت و افرادی چون دوناگان استدلال میکند که در این شرایط فاعل بر اساس مبانی اخلاقی دست به انتخاب نمیزند و حتی اگر با روشهایی چون شیر یا خط کردن یکی از گزینهها را برگزیند، کار اشتباهی انجام نداده است.
برهان بر پایۀ عواطف19
همانطور که گفته شد، مهمترین برهان مدافعان در تأیید امکان تنگناهای اخلاقی، برهان بر پایۀ عواطف است. و منظور آنها عواطف منفی از قبیل احساس گناه، پشیمانی، افسوس و رنج است. در این برهان فیلسوفان معتقدند وقتی دعاوی اخلاقی با هم تعارض دارند، ما هر گزینهای که انتخاب کنیم – حتی اگر بهترین گزینه باشد – باز هم احساس افسوس (ویلیامز) یا احساس گناه (گرین اسپن) یا رنج اخلاقی (گوانز) با ما همراه خواهند بود. این عواطف منفی در تفکر اخلاقی ما پدیدار میشوند و اثری منفی از آنها میماند که علامت خسارت و از دسترفتن ارزش است. فیلسوفان میگویند فاعل، این احساسات را تجربه میکند چون بر اساس یکی از مسئولیتهایش عمل نکرد و یا غایت یکی از فضایلش برآورده نشد و یا مجبور شد یکی از دلایل خود برای عمل را کنار بگذارد.
…