شانس اخلاقی از نظر برنارد ویلیامز
شانس اخلاقی از جمله بحثهای مهم در فرااخلاق است که به دلیل تعارض با اصل کنترل، ارزیابی، قضاوت و مسئولیت اخلاقی ما را به چالش میکشد. برنارد ویلیامز اولین کسی است که واژه شانس اخلاقی را به کار میبرد و به انگیزه نشان دادن معانی متناقض این دو کلمه، به طور مدون و جدّیتر از گذشتگان خود به شرح و تبیین آن میپردازد. ویلیامز با دیدگاه کانت و پیروانش و شهودات معمول ما درباره اخلاقیات، مبنی بر اینکه اخلاقیات مصون از شانس است و برخلاف سایر ارزشها، برای تمام انسانها قابل دسترسی است، مخالفت میکند.
به باور او، اگر ارزش اخلاقی برای همگان قابل دسترسی باشد علاوه بر مصونیت از شانس، باید متعالی نیز باشد. وی بر اساس سه مفهوم توجیه، تأسف و تأثیر تأملات و تصمیمات پیشینی فاعل در عمل، ضمن مثالهایی نشان میدهد اخلاقیات دو شرط مذکور را ندارد.
تامس نیگل با معرفی شانس اخلاقی در چهار نوع نتیجه، محیطی، سازنده و علّی، شانس اخلاقی ویلیامز را از نوع شانس اخلاقی نتیجه میداند و به نقد آن میپردازد. این مقاله پس از تعریف معنا و اقسام شانس اخلاقی به تبیین و نقد دیدگاه ویلیامز میپردازد. انتقادات نیگل و دیگران نشان میدهد که هر چند عدهای از آنان با دیدگاه او همسو هستند اما با موفقیت او در اثبات این موضوع مخالف میباشند. در نهایت به نظر میرسد عدم توانایی ویلیامز در بیان و اثبات دیدگاهش نه تنها از اهمیت موضوع نکاسته است بلکه ایدههای قویتری توسط تامس نیگل را در این رابطه شکل داده است.
مقدمه
به رغم آنکه شانس و امور خارج از کنترل، در زندگی بشر اموري انکارناپذیرند اما شانس از جمله پدیدههایی است که با اصل کنترل انسان بر اعمالش متعارض میباشد. به این معنا که هر کجا شانس حضور داشته باشد در آنجا عدم کنترل انسان ثابت میشود و بالعکس. تعارض شانس با اصل کنـترل، از آن جهت که از اصول مبنایی اخلاق تلقی میشود، میتواند بنیان اخلاق را سست کند. چنانکـه قضا و قدر (fate)، علم پیشـینی خداوند، قـدرت و اراده مطلق او و جبری بودن جهان فیزیـکی به دلیل تعارض با اصل کنترل نیز میتوانند پایههای اخلاق را متزلزل کنند.
شانس اخلاقی (luck moral)، به طور خاص، موضوعاتی مانند ارزیابی اخلاقی (moral assessment or moral evaluation)، مسئولیت اخلاقی (responsibility moral)، قضاوت اخلاقی (moral judgement) و شأن اخلاقی (moral standing)، را تحتالشعاع خود قرار میدهد.
ارزیابی اخلاقی به این معناست که ببینیم ویژگیهای شخصیتی و قصد و انگیزههای یک فاعل یا عمل او به لحاظ اخلاقی خوب است یا بد. و منظور از مسئولیت اخلاقی این است که فرد در قبال عملی که انجام میدهد یا قصد و انگیزه و ویژگیهای شخصیتیای که دارد پاسخگو باشد. و در واقع به خاطر اینها، او را مورد تحسین یا تقبیح قرار دهیم.
اما حکم و قضاوت اخلاقی در دو مرحله معنا پیدا میکند: یکبار قبل از عمل و دیگر بار بعد از آن. قضاوتهای اخلاقی قبل از عمل، در زمان تصمیمگیری و بر اساس بهترین اطلاعات موجود در مورد اخلاقی بودن عمل و آینده آن ساخته میشوند. این احکام درباره این است که فرد باید چه چیزی انجام دهد یا ندهد و آیا آنچه برای عمل قصد کرده خوب است یا بد. قضاوت بعد از عمل، حکم و یا داوری ما یا خود فاعل، درباره خوب یا بد بودن رفتاری است که انجام شده است و در حال حاضر، این قسم دوم مربوط به بحث ما میشود.
در نهایت فرد به واسطه ارزیابیهایی که درباره اعمال، انگیزهها و ویژگیهای شخصیتیاش میشود از شأن و مقامی برخوردار میشود که دیگران از آن به عنوان یک فرد خوب یا بد یاد میکنند.
به طور شهودی زمانی ما میتوانیم یک فرد و عمل او را به لحاظ اخلاقی ارزیابی کنیم، مسئول بدانیم، در مورد او داوری کنیم و در نهایت شأن اخلاقی او را به عنوان یک فرد خوب یا بد معین کنیم که ویژگیهای شخصیتی و اعمالش تحت کنترلش شکل گرفته باشند. بنابراین، هرچند این عناوین متعددند اما دایره بحث آنها بسیار به هم نزدیک است و حول یک اصـل اسـاسی در اخلاق شکل گرفتهاند که آن عبارت است از: اصل کنترل. اهمیت این اصل در فلسفه اخلاق به حدی است که برخی زیر سؤال بردن آن را معادل با از هم گسستگی اخلاق میدانند به این دلیل که این اصل را مبنای اخلاق و باعث معنابخشی به آن در نظر میگیرند.
…