درآمدی بر پارهای از فضایل فکری
ندای سقراط و فیلسوفان باستان که در پی فضایل و زندگی خوب بودند، همواره در تاریخ فلسفه شنیدنی است. اینبار هم در اوج دستاوردهای معرفتشناسانه همچنان دلمشغولیهایی مانند اخلاقی زیستن و زندگی خوب و سعادتمندانه از نو اهمیت خود را نشان میدهند. میتوان گفت که این مباحث دلمشغولیهای جاودان انسان هستند که همواره به نحوی از انحا تکرار میشوند.
بحث ما درباره ربط و نسبت اخلاق و معرفتشناسی است. در مباحث معرفتشناختی همواره به اصطلاحاتی مانند”وظیفه معرفتی”1 یا “مسئولیت عقیدتی”2 و امثال آن برمیخوریم. اینکه باورهای ما باید فلان گونه یا بهمان گونه باشند، اینکه فلان شیوه از باور خوب یا بهتر از شیوههای دیگر است وغیره. اخیرا هم ایدهای به نام “فضایل فکری”3 به طور گستردهای در این مباحث مطرح شده است. بهخوبی روشن است که همه این اصطلاحات و مفاهیم، بار اخلاقی دارند. همانطور که لیندا زاگزسبکی در کتاب خود به نام فضایل ذهن توجه کرده است؛ اخلاق مبنای معرفت است. او به معرفتشناسان پیشنهاد میکند که از این پس مفاهیم اخلاقی را بهطور روشنتر و آگاهانهتر به کار ببرند؛ مفاهیمی که آنان پیش از این هم- گرچه به شیوه نه چندان آگاهانهای- به کار میبردند(Zagzebski,1996,p.73).
فیلسوفان جدید نیز مانند ارسطو نشان میدهند که باید حوزه اخلاق را بسی گستردهتر در نظر گرفت و آن را شامل فعالیتهای شناختی نیز دانست
فضایل اخلاقی نه تنها در زندگی اخلاقی ما، بلکه در حیات شناختی ما نیز اهمیت دارند. نقش بارز این فضایل را در مباحثی که امروزه تحت عنوان فضایل فکری به شکل گستردهای طرح میشود، میتوان یافت. البته سابقه بحث از فضایل فکری به ارسطو بازمیگردد. (ارسطو؛ ۱۳۷۸، ص ۲۳۹- ۲۰۵).ارسطو به همان سان که در اخلاق به ارزیابی اعمال میپردازد، در بحث فضایل فکری هم باورها و عقاید را ارزیابی میکند. در حقیقت فیلسوفان جدید نیز مانند ارسطو نشان میدهند که باید حوزه اخلاق را بسی گستردهتر در نظر گرفت و آن را شامل فعالیتهای شناختی نیز دانست (Zagzebski,1996,p.255). در فلسفه یونان باستان نیز حوزه اخلاق، بسی جامعتر از وضعیت کنونی آن بوده است و اکنون هم نباید تعجبآور باشد که اخلاق، هر آن چیزی را که به شکوفایی انسان مربوط میشود، دربرگیرد.
اگر هدف اصلی اخلاقشناسی را بحث درباره خصلتها و ویژگیهای انسان و ارتباط آن با اعمال و باورها و احساسات او بدانیم، آنگاه دیگر نمیتوان ارزیابی اخلاقی را از ارزیابی معرفتشناختی جدا کرد. در واقع این جداانگاری و جداسازی ارزیابی اخلاقی از ارزیابی معرفتشناختی از آنجایی آغاز شد که در فلسفه جدید، معرفتشناسی و اخلاق، حوزههای جداگانهای در نظر گرفته شدند و اخلاق به فلسفه سیاسی و زیباییشناسی منحصر و معرفتشناسی هم معمولا در عداد متافیزیک انگاشته شد و کمکم این تصور به وجود آمد که امر مشترکی میان این حوزهها وجود ندارد. اما بررسی دقیقتر موضوع نشانگر پیوند عمیق میان این حوزههاست. به این معنا که اگر ارزیابی باورها شامل ارزیابی اعمال میشود و اگر اعمال شناختی نوعی از عمل و رفتار هستند، آنگاه باید انتظار داشت که ارزیابی اخلاقی و ارزیابی معرفتشناختی در نقطهای به هم برسند. همانطور که خانم زاگزبسکی میگوید: «ارزیابی معرفتشناسانه صرفا نوعی ارزیابی اخلاقی است» (Zagzebski,1996,p.256).اوصافی همچون شجاعت فکری، دقت نظر، گشاده نظری، سعه صدر وغیره همگی در اخلاق ناظر به حوزه معرفت جای میگیرند.
بحث از این ارتباط به گونهای دیگر هم ممکن است طرح شود. میتوان این سوال را پیش نهاد که چرا اساسا دانش یا معرفت ارزشمند و مطلوب است؟ در واقع بهترین پاسخی که به این سوال میتوان داد این است که معرفت موجب سعادت و شکوفایی انسان میشود. اگر ارتباط معرفت با انگاره سعادت ارسطویی یا ائودایمونیا4 را قطع کنیم، آنگاه به دشواری میتوان گفت که معرفت برای ما ارزشمند است بنابراین اگر معرفت به شکوفایی انسان میانجامد، پس در بُن و اساس خود امری اخلاقی است همچنین ممکن است به آن پرسش، چنین پاسخ داده شود که معرفت از آن رو ارزشمند است که افراد خوب آن را دنبال میکنند. باز هم در این پاسخ میبینیم که بحثِ معرفت با اخلاق و ارزش گره میخورد.
…
پی نوشت
- Epistemic Duty
- Doxastic Responsibility
- Intellectual Virtues
- ائودايمونيا (Eudaimonia) کلمة يوناني است که در فلسفة ارسطو به معني والاترين خير و سعادتي است که انسان ها در پي آن هستند. اين اصلاح را به شادماني، رضايت، شکوفايي و سعادت معني کرده اند، ولي همة آنها در ترجمه وافي به مقصود نمي باشد. ائودايمونيا حالت شکوفايي و سعادت نفس است که بر اساس زندگي مبتني بر فضيلت شکل مي گيرد . ( Nicholas Bunnin And Jiyan yu , 2004)