دکتر فنایی بحث خود را با طرح انقلابهای علمی تامس کوئن آغاز کرد. در نظر کوئن مواجهه ما با علوم ممکن است به دو صورت باشد. یا آن علم نیاز های معرفتی و عملی ما را به نحو شایسته برآورده می کند یا خیر. اگر این نیازها برآورده شد ما با علم عادی یا متعارف مواجهیم. اما اگر آن علم در حالت عادی نتواند نیازهای معرفتی و عملی ما را به خوبی برآورده کند ما نیازمند مواجهه انقلابی با آن علم خواهیم شد. شرایط غیر عادی در قلمرو علم اوضاع و احوالی است که در آن سرمشق یا روش تحقیق مقبول در آن علم از تولید پاسخ های قانع کننده برای پرسش های پیشاروی آن علم و دفاع عقلانی از نظریه های موجود ناتوان است. چنین اوضاع و احوالی انقلاب علمی را گریز ناپذیر می کند.
فنایی با در نظر داشتن این الگو و تطبیق آن با وضعیت علم فقه دو مواجهه با این علم را تبیین می کند. رویکرد سنتی در فقه کماکان این علم را پاسخ گوی مناسبی برای نیازهای امروز بشر می داند و در مواقع ضروری به اجتهاد در فروع بسنده می کند. اما هواداران رویکرد نواندیشانه اجتهاد در فروع را کافی ندانسته و به اجتهاد در اصول روی می آورند. لذا طرفداران رویکرد سنتی قائل به مواجهه عادی با علم فقه اند اما هواداران رویکرد نواندیشانه این علم را نیازمند تجدید نظر در اصول می دانند.
فنایی با در نظر داشتن این الگو و تطبیق آن با وضعیت علم فقه دو مواجهه با این علم را تبیین می کند. رویکرد سنتی در فقه کماکان این علم را پاسخ گوی مناسبی برای نیازهای امروز بشر می داند و در مواقع ضروری به اجتهاد در فروع بسنده می کند. اما هواداران رویکرد نواندیشانه اجتهاد در فروع را کافی ندانسته و به اجتهاد در اصول روی می آورند.
در نظر فنایی اجتهاد در اصول عبارت است از ترکیبی از اجتهاد در: ۱- اصول دین ۲- اصول فقه ۳- مبانی دین شناسی. منظور از اجتهاد در اصول دین اجتهاد در پیش فرض های کلامی فقه و اصول فقه خواهد بود. منظور از اجتهاد در اصول فقه روزآمد کردن مباحث رایج در علم اصول فقه از رهگذر آشنایی تخصصی با زبان شناسی جدید، هرمنوتیک مدرن، فلسفه حقوق، معرفت شناسی، فلسفه اخلاق، فلسفه کنش، فلسفه سیاست و علوم مشابه است. و منظور از اجتهاد در مبانی دین شناسی تحقیق در باب پیش فرض های کلان دین شناسی به معنای عام کلمه است. مانند رابطه دین و اخلاق.
فنایی با تفکیک بین “بدعت در دین” و “بدعت در دین شناسی” نظریه خود را ذیل دسته دوم معرفی می کند. بدعت در دین شناسی یعنی نوآوری در باب روش دین شناسی و بازنگری در مبانی و پیش فرض های بیرون دینیِ معرفت دینی. لذا این بدعت، بدعت در فهم دین و روش تفسیر متون دینی است، نه بدعت در خود دین. که البته خود این کار مستلزم آشنایی عمیق و تخصصی با علوم قدیم و جدید است و هر کسی صلاحیت انجام آن را ندارد.
فنایی در تبیین نقش فلسفه اخلاق در تاسیس فلسفه فقه تاثیر فلسفه اخلاق را از دو جهت ساختاری و محتوایی قابل بررسی می داند. در بخش تاثیر ساختاری او با تفکیک فلسفه اخلاق به سه ساحت فرااخلاق، اخلاق هنجاری و اخلاق کاربردی به مشابه سازی این الگو و تقسیم فلسفه فقه به سه گانه فرافقه، فقه هنجاری و فقه کاربردی می پردازد. در نظر ایشان ارتباط این اجزاء در فلسفه فقه نیز متناظر با همان ارتباطی است که این اجزا در فسلفه اخلاق دارند. در نظر او یک فقیه برای کشف حکم شرعی موضوعاتی که در فقه کاربردی مورد بررسی قرار میگیرد، ناگزیر است آنها را در ذیل یکی از موضوعاتی بگنجاند که در فقه هنجاری درباره آن تحقیق میشود. اما این گنجاندن به مقدماتی تخصصی نیاز دارد که از علوم تجربی باید اخذ شوند، در حالی که این علوم از مبادی اجتهاد در فقه هنجاری نیستند. یعنی برای صدور فتوا در قلمرو فقه کاربردی یک فقیه به چیزی بیش از تخصص در فقه هنجاری نیاز دارد، و صرف آشنایی تخصصی با ادبیات عرب، علم رجال، علم اصول فقه و سایر مبادی فقه هنجاری به هیچ وجه برای صدور فتوا در قلمرو فقه کاربردی کفایت نمیکند. به تعبیر دیگر، مقدمات استدلال در فقه کاربردی با مقدمات استدلال در فقه هنجاری یکی نیست. بنابراین، صرف تخصص در قلمرو فقه هنجاری برای صدور فتوا در قلمرو فقه کاربردی کافی نیست.
در پایان ارائه این نظریه و برگزاری این کرسی، ابوالقاسم فنایی به دو نکته اشاره نمود: نخست اینکه حوزههای علمیه اگر بخواهند نیازهای جامعه اسلامی در زمینههای مربوطه را برآورده کنند و به پرسشهای هنجاری جدید پاسخهای درخور و شایسته بدهند، ناگزیرند به تربیت متخصص یا مجتهد در فقه کاربردی همت گمارند. در حال حاضر بخش اصلی امکانات مادی و معنوی این حوزهها مصروف پرورش متخصص یا مجتهد در فقه هنجاری میشود. این رویکرد مبتنی بر این پیشفرض نادرست است که کسی که در فقه هنجاری متخصص است در فقه کاربردی هم متخصص است و حق صدور فتوا در قلمرو فقه کاربردی هم دارد. نکته دوم این است که با پذیرش نظریه تقدم اخلاق بر دین، و خوانش سلبی از قاعده ملازمه، هم اخلاق هنجاری چارچوب فقه هنجاری خواهد شد و هم اخلاق کاربردی چارچوب فقه کاربردی. بنابراین، همانگونه که متخصصان فقه هنجاری موظف خواهند شد فتاوای خود را با اصول و ارزشهای اخلاق هنجاری سازگار کنند، متخصصان فقه کاربردی نیز موظفند فتاوای خود را با اصول و ارزشهای زیرشاخهای از اخلاق کاربردی که به آن موضوع میپردازد سازگار کنند. برای مثال، کسی که در فقه خانواده کار میکند، ناگزیر است برداشتهای خود از متون دینی مربوط به فقه خانواده را با ارزشهای اخلاق خانواده که شاخهای از اخلاق کاربردی است بسنجد و موزون کند. زیرا اخلاق خانواده چارچوب فقه خانواده است.
پس از ارائه این نظریه دکتر سیدحسن اسلامی اردکانی که به عنوان ناقد در کنار ابوالقاسم فنایی نشسته بود به بررسی و ارزیابی این نظریه پرداخت. این استاد فلسفه اخلاق دانشگاه ادیان با اشاره به اینکه سخنرانی دکتر فنایی دو بخش تجویزی و توصیفی دارد عمده نقد خود را بر بخش توصیفی سخنان فنایی متمرکز کرد و در ذیل بیان چند ملاحظه گفت: ملاحظه اول در خصوص الگوی رشد علم و بحث پارادایمها و نگاه تامس کوئن و شیفت پارادایمیک است. نمیدانم چقدر این الگو جوابگو باشد. به نظر میرسد اگر قرار باشد از این الگوهای رایج در رشد و تحول علم استفاده کنیم شاید الگوی لاکاتوش بهتر باشد. این الگو به نظر می رسد بیشتر با فضا و سیرت و سنت علم سازگار است. حداقل به نظر میرسد در علوم دینی الگوی لاکاتوش بهتر به نظر میرسد. وی که با تامس کوئن همزمان است به ایشان الگوی دیگری میدهد و میگوید علم را رشد گزارههای منفرد ندانید. علم یک مجموعه همبستر و یک هسته مرکزی دارد که این دست نخورده میماند. در تمام مراحل هر فعالیت علمی هسته مرکزی علم و مقبولات علمی مفروضات علمی همان پیشفرضهایی است که تکان نمیخورد. در تمام علمها هم همین است. به عنوان مثال اگر بخواهیم در علم دینی بحث کنیم برای یک مسلمان فقیه متفکر مفسر قرآن اعتبار نهایی و مرجعیت نهایی دارد. این را هیچ وقت نباید به چالش بکشد. اگر کسی گفت چرا قرآن اعتبار دارد این دیگر از حوزه و سنت مسلمانی خارج شده است. نه اینکه تکفیر شود یعنی از یک برنامه پژوهشی اسلامی خارج شده است. برای پژوهشی دارای یک هسته مرکزی دارد که شامل یک سری گزارههاست که به شما میگوید چه کنید و چه نکنید و به چه چیزی دست نزنید. این گزارهها ابطالناپذیر است. هنگامی که این برنامه پژوهشی به معضل برخورد و نتوانست یک مسئله را حل کند، هیچ اتفاقی نمیافتد. یک کمربند حمایتی درست میکنند و آن نظریه را وصله پینه میکنند و یک چیزی اضافه میکنند تا بتواند مشکل را حل کند و همین طور این وضع پیش میرود تا اینکه بالاخره به یک جایی برسیم که ممکن است یک برنامه پژوهشی دیگر اضافه شود. بنابر این، اگر قرار باشد از یکی از این دو الگو تبعیت کنیم یا حداقل استناد کنیم به نظر میرسد که الگوی برنامه پژوهشی لاکاتوش بهتر باشد.
سیدحسن اسلامی در بیان نکته و نقد دوم خود گفت: در تقسیمبندی شما به دو رهیافت سنتی و مدرن، من نمیدانم این تقسیمبندی چقدر میتواند درست باشد. ما هم نیازمند این طبقهبندیها هستیم و بدون اینها کارمان پیش نمیرود و هم گاهی این طبقهبندیها جفا میکند به حقیقت و سرشت آن چیزی که رخ میدهد. مثلا چند فقیه را نام میبرم. اینها را در کدام الگو میگنجانید: مرحوم محمدباقر صدر، شهید مطهری و امام خمینی.
سیدحسن اسلامی در بیان نکته و نقد دوم خود گفت: در تقسیمبندی شما به دو رهیافت سنتی و مدرن، من نمیدانم این تقسیمبندی چقدر میتواند درست باشد. ما هم نیازمند این طبقهبندیها هستیم و بدون اینها کارمان پیش نمیرود و هم گاهی این طبقهبندیها جفا میکند به حقیقت و سرشت آن چیزی که رخ میدهد. مثلا چند فقیه را نام میبرم. اینها را در کدام الگو میگنجانید: مرحوم محمدباقر صدر، شهید مطهری و امام خمینی. مرحوم صدر مقاله کوتاهی دارد به نام الاتجاهات المستقبله لحرکه الاجتهاد. صدر در اینجا مشکلات فقه شیعه را بررسی می کند و میگوید فقه شیعه جوابگوی نیاز زمانه نیست. میگوید دو اشکال دارد: یک اینکه اشکال اساسی فقه شیعه آن است که اصولا فقه شیعه به دلیل آنکه از حکومت و جامعه دور بوده نگاه و احکامش فردی شده است. اشکال دوم اینکه اصولا فقه شیعه سرشار و مملو از احتیاطات است. وارد مفروضات کلامی هم نمیشود.
دکتر اسلامی در بیان نمونهای دیگر از فقها که به عقیده او به هیچ کدام از رهیافتهای سنتی و نواندیشی تعلق ندارند به امام خمینی اشاره کرد و گفت: در سال ۶۷ بود که بحثی در مورد شطرنج و حرمت و حلیت آن مطرح شد. از امام در بحث شطرنج پرسیده بودند که با توجه به اینکه امروزه بحث لهویت و لغویت و شرطبندی و … از شطرنج منتفی شده و یک ورزش فکری است آیا شطرنج بازی کردن مباح است، ایشان گفتند با فرض مذکور مانعی ندارد. امام یک فقیه کاملاً سنتی است که در اردوگاه سنتی میگنجد و دارد خیلی راحت میگوید من دارم برای جامعه حکم فقهی صادر میکنم و این حکم باید پاسخگوی نیاز جامعه باشد و من نمیتوانم به صرف این روایات و نصوص حکم صادر کنم. ایشان چه میکند؟ آیا آن پیشفرضها را عوض کرده و وارد اردوگاه مدرن شده یا همچنان سنتی بوده است؟ آیا بهتر نیست به جای اینکه بگوییم دو اردوگاه و دو رهیافت سنتی و مدرن داریم، بگوییم اصولاً از قدیم اینطور بوده که در نگاه به فقه و فقاهت و شریعت ما دو نگاه داریم: یک نگاه ظاهرگرایانه و نصگرایانه اخباری و یک نگاه اصولگرایانه که معتقد است هر حکمی در شریعت تابع مصالح و مفاسد واقعی است.
استاد دانشگاه ادیان و مذاهب در ادامه در توضیح رویکرد استاد مطهری گفت: ایشان معتقد است احکام شارع احکامی عقلی و قابل کشف است و تنها معصومان به آن دسترسی ندارند. اگر در جایی ما بدون آنکه در قرآن و سنت چیزی داشته باشیم به حکم عقل مصلحت یا مفسدهای را کشف کنیم، فوراً به حکم عقل، حکم شرع را کشف میکنیم، یعنی این “کل ما حکم به العقل حکم به الشرع” را میپذیریم. اسلام دینی است که اعلام کرده ما از مصلحتها و مفسدههای مهم نمیگذریم. امروز عقل ما مصلحت را کشف کرد پس لزومی نداریم در قرآن و سنت دلیلی داشته باشیم. اینجا حتما شما باید بر اساسش فتوا بدهید. یعنی اگر شما با عقل به یک حکم میرسید فتوای فقهی میدهید. عقل این مفسده را کشف کرده حتما باید بر اساس آن فتوا بدهید چون احکام تابع مصالح و مفاسد نفسالامری هستند و این مصالح و مفاسد غالباً در دسترس ادراک بشر است پس عقل بشر هم میتواند خودش قانون اسلام را کشف کند. ایشان تا جایی پیش میرود که میگوید ما میتوانیم به کمک عقل خودمان نصوص قرآنی را تعطیل یا تأویل کنیم یا کنار بگذاریم. بعد در ادامه میگوید دو دیدگاه داریم: بعضی اصولا نگاهشان نگاه صورتگراست و بعضی هم میگویند احکام اسلام درست است که گفته دست سارق را قطع کنید، ولی منظورش این نیست که اگر کسی درِ اتاقکی را شکست و پولی ناچیز از آن برداشت، دستش را قطع کنیم. هر کسی که سرقت کند مشمول این حکم نیست.
دکتر اسلامی با ذکر مثال های دیگری از استاد مطهری، مرحوم اقبال و مرحوم لاهیجی اذعان می کنند که این نوع تقسیمبندی و اردوگاه درست کردن که دکتر فنایی مطرح می کنند و این ادعا که ضرورت تقویت و ترویج فقه و فعالسازی آن در گرو این است که ما از گذشتهمان بگریزیم و یک نوع گسست را قائل باشیم به نظر ناشی از ندیدن سنت خود ما در طول تاریخ است.
وی در نتیجهگیری درباره انتقاد خود به تفکیک مطرح شده درباره دو رهیافت فقهی سنتی و نواندیش گفت: شاید بهتر این باشد که بگوییم اصولا از صدر اسلام تاکنون دو نگاه به شریعت داشتهایم: یکی نگاه ظاهری و نصگرا و دیگری نگاه عقلگرا. این دو جریان هم در شیعه و هم در اهل سنت وجود داشته است.
آنگاه ایشان با اشاره به گفتاری از امام خمینی در ذیل حدیث ۲۴ کتاب چهل حدیث اینگونه نقد خود را به انجام رساند که امام خمینی پس از طرح اخلاق و فقه و علم کلام را مطرح میکند و میگوید این سه مترتب بر هم هستند. فقه مقدمه اخلاق است. فقه یعنی همین نماز خواندن و اعمال عبادی و روزه گرفتن و معاملات و عقود، همه مقدمهای هستند برای اخلاق.
لازم به ذکر است در انتهای جلسه به دلیل کمبود وقت فرصتی برای پاسخ گویی دکتر فنایی به نقد های دکتر اسلامی باقی نماند و قرار شد که در جلسه ای دیگر این نقد ها پاسخ داده شوند.
در تهیه این گزارش از گزارش سایت دانشگاه ادیان و مذاهب از این نشست نیز بهره گرفته شده است.