جستجوی صداقت در تهران
آنچه که نویسنده در مقدمه کتابش آورده میتواند به خوبی مدعای نویسنده را شرح دهد: «برای زندگی در تهران باید دروغ گفت و گرنه زندگی ممکن نیست … دروغ گفتن در تهران به منظور زنده ماندن و ادامه حیات است … مردم تهران دیندارانی هستند که در هنر فریب دادن بسیار زیرک و قهاراند … البته این عدم صداقت سابقهای دیرینه دارد و از آغاز ورود اسلام که شیعان تقیه را در پیش گرفتند، در جامعه رسوخ کرد … چالش تهرانیها این است که در سیستمی که آنان را مجبور به دروغگویی میکند، صداقت پیشه کنند … البته دروغگویی جزء ذات ایرانیها نیست اما شرایط حاکم به گونهای است که آنان را برای ادامه حیات مجبور به دروغگویی میکند».
روشن است تا زمانی که یک بررسی میدانی دقیق از میزان دروغ و فریب در جامعه ایران صورت نگیرد نمیتوان نسبت به صحت وسقم این کتاب قضاوت کرد؛ بر این اساس نه میتوان به سخن برخی که این کتاب را سفارشی، با حمایت مالی دولت انگلستان، به منظور سیاه نمایی جامعه ایرانی و … میدانند، اعتناء کرد و نه سخن برخی دیگر که تمام آنچه در این کتاب آمده را حقیقت میپندارند، جدی گرفت. از سوی دیگر اما کشورهایی که درصدد رفع دروغ و فریب در جامعه خود هستند در گام نخست یک برآورد مناسبی از وضعیت خود دارند. به عنوان مثال دی پائلو در سال ۲۰۱۰ در بررسی جامعه آمریکا دریافت که هر آمریکایی به طور متوسط روزانه بین یک تا دو دروغ میگوید. همین تحقیقات در بریتانیا نشان داد که به طور متوسط هر فرد روزانه سه تا چهار دروغ میگوید. اگرچه در جامعه ما پژوهش مناسبی درباره میزان شیوع دروغ و فریب شکل نگرفته، اما شواهد حاکی از آن است که وضعیت ما در این زمینه چندان مطلوب نیست. آیا ترس از فریب خوردن در هنگام خرید خانه، ماشین دست دوم، تلفن همراه و … که در بسیاری از ما وجود دارد، شاهدی برای شیوع فریب کاری و دروغ در جامعه ما نیست؟ در این میان به نخبگان جامعه نیز نمیتوان دلخوش بود چرا که به نظر، برخی ازآنان اِبایی ندارند که مقداری از نخبگی خود را مرهون دروغ و فریب باشند. روشن نیست که اولویتهایی اخلاقی ما چگونه تنظیم شده که حتی سرقت علمی و فریب کاری ۲۸۲ پژوشگر عرصه پزشکی نیز حساسیت اخلاقی ما را تحریک نمی کند.
آنچه به میزان فریب و دروغ ما مرتبط است، حس ما از اخلاقی بودنمان است، ما تا آنجا فریبکارانه عمل میکنیم که خود انگارۀ ما نسبت به درستکار بودنمان خدشهدار نشود.
بازی ناعادلانه
مسابقه دوومیدانی را تصور کنید که هزاران شرکت کننده دارد و خط سفیدی در عرض خیابان کشیده شده تا شرکتکنندگان از پشت آن خط، مسیر را آغاز کنند. اما عدهای چندین متر جلوتر از خط ایستاده و حتی برخی با وسائل نقلیه در این مسابقه شرکت کردهاند. در خط پایان اما کاری نداریم چه کسی در کجای خط شروع ایستاده بود و یا اساساً مسیر مسابقه را چگونه طی کرده است، بلکه هر کس با هر شرایطی از خط پایان عبور کند برنده است و جایزه میگیرد. به نظر شما آیا در چنین شرایطی میتوان توقع داشت که همه پشت خط شروع قرار بگیرند و به مقررات مسابقه احترام بگذارند؟ همین مثال را در مورد دروغ گویی نیز میتوان بکار بست. اگر در جامعه ای دروغ گفتن و فریب دادن هیچ هزینهای (مجازات) را در پی نداشته باشد، همگان از این وسیله نقلیه برای رسیدن به خط پایان و مقصود خود بهره میبرند. همانطور که در مسابقه دوومیدانی رعایت قانون از سوی شرکتکنندگان منوط به محروم کردن متخلفان از دریافت جایزه است، در جامعه نیز کاهش فریبکاری و دروغگویی منوط به محرومیت، مجازات یا تحمل هزینه برای فرد دروغگو است.
این توضیحات را اگر در کنار دیدگاه گری بکر (Gary Becker) قرار دهیم میتوانیم یکی از دلایل شیوع فریب و دروغ در جامعه را کشف کنیم. بکر نظریهای تحت عنوان «مدل سادۀ بزهِ عاقلانه» دارد که در آن تأثیر انتخابهای عقلانی، بر رفتارهای غیر اخلاقی را بررسی میکند. بر اساس مدل او افراد با اندازهگیری و محاسبۀ سود و زیان، مرتکب عمل مجرمانه میشوند. فرد، سودی که از عمل مجرمانه و ضرری که از آن عایدش میشود را بررسی میکند و چنانچه سود بیشتری عایدش شود به فعل مجرمانه اقدام میکند. همین مدل در دروغگویی نیز وجود دارد، به این معنا که فرد در یک محاسبۀ سریع، نفع و ضرر دروغ را سنجیده، نسبت به انجام یا ترک آن تصمیم میگیرد. اینکه چه اندازه احتمال کشف دروغ او وجود دارد و در صورت کشف دروغ، چه هزینهها و تبعاتی را برای فرد دارد و … همگی در دروغ گفتن یا نگفتن فرد مؤثرند. با این حساب راه حل بکر برای کاهش دروغ در جامعه این است که در گام نخست با رصد کردن گفتهها و رفتار افراد، احتمال کشف دروغ و فریب را افزایش دهیم و در گام دوم هزینههای دروغ را تا حد ممکن بالا ببریم تا اقدام به آن، مقرون به صرفه نباشد.
دیدگاه بکر اما مورد انتقاد دن اریلی (Dan Ariely) قرار گرفت. اریلی با انجام یک سری آزمایشات متعدد دریافت که بسیاری از افراد حاضر به سرقت یک دلار پول هستند در حالی که همانها به سرقت ده دلار و یا صد دلار اقدام نمیکنند. این درحالی است که قطعا سرقت ده دلار فایده بیشتری از سرقت یک دلار در پی دارد، بنابراین دیدگاه بکر مبنی بر دخالت فایده در اقدام به فعل بزهکارانه قابل قبول نیست. اریلی معتقد است رفتار فریبکارانه و ریاکارانه بیش از آنکه ناشی از حساب فایده و زیان باشد، ناشی از حجم فریب و ریاکاری است. با این حساب وجود ناظر، احتمال کشف و نیز بالا بردن هزینه، تأثیری در کاهش تقلب و فریب ندارد. اریلی در مقابل نظریه فایده-هزینه، نظریۀ دیگری را مطرح میکند که میتوان از آن به نظریه «حجم / اندازۀ دروغ » تعبیرکرد. او معتقد است رفتار ما با دو انگیزۀ متضاد به پیش رانده میشود: ۱. از سویی می خواهیم خود را انسانهایی درست و آبرومند بدانیم و وقتی خودمان را در آیینه میبینیم احساس خوبی داشته باشیم ۲. از سوی دیگر میخواهیم از تقلب و فریب نفع ببریم. این تضاد درونی در درون هر کس وجود دارد و در موقعیتهای دروغگویی و فریبکاری خود را نشان میدهد. آنچه به میزان فریب و دروغ ما مرتبط است، حس ما از اخلاقی بودنمان است، ما تا آنجا فریبکارانه عمل میکنیم که خود انگارۀ ما نسبت به درستکار بودنمان خدشه دار نشود. با این حساب راه حل کاهش فریب، دروغ و تقلب در جامعه آن است که با یادآوری آموزههای اخلاقی به افراد، شخصیت اخلاقی و حساسیت اخلاقی فرد را به حدی بالا ببریم که شخص از دروغ و فریب پرهیز کند.
بکر نظریه ای تحت عنوان «مدل سادۀ بزهِ عاقلانه » دارد که در آن تأثیر انتخاب های عقلانی، بر رفتارهای غیر اخلاقی را بررسی می کند.
نظریه بکر و اریلی به نظر قابل جمع با یکدیگرند و شاید افزایش هزینۀ دروغ و فریب در کنار بالا بردن شخصیت و خودپندارۀ اخلاقی افراد، بتواند تأثیر قابل توجهی در کاهش دروغ و فریب در جامعه ما داشته باشد. نظریه بکر ما را به نکته متوجه میکند که چرا در جامعۀ ما دروغگویان و فریبکاران به اندازۀ کافی هزینه رفتار غیر اخلاقی خود را نمیپردازند. هزینههای دروغگویان (بدون آنکه دغدغۀ تحویل بردن اخلاق به حقوق را داشته باشیم) میتواند شامل مجازاتهای رسمی (قانونی) و مجازاتهای غیر رسمی (طرد از اجتماع و…) باشد. از نظریۀ اریلی نیز میتوانیم این نکته را بیاموزیم که چرا علی رغم تأکید فراوان بر مذمت دروغگویی و فریبکاری در رسانهها، منابر، کتب درسی و …، شخصیت اخلاقی و خودپندارۀ اخلاقی افراد ارتقاء پیدا نکرده است؟ آیا نباید برای جبران این نقیصه به نوآوری و بازسازی شیوههای فرسودۀ پیشین اقدام کرد؟
نگارنده با اشتیاق منتظر نظر خوانندگان در باب این موضوع است. (aliakbarteymori@yahoo.com)
http://scinews.ir/?p=2039
simple model of rational crime (SMORC).