تعریف افلاطون از عدالت چیست؟
از جمله مهمترین موضوعاتی که در حوزه پزشکی خاصه اخلاق پزشکی مطرح می باشد مسئله عدالت و ابعاد مرتبط با این مفهوم میباشد.
قوانین اخلاقی پایه، ستون های پایدار فلسفی هستند که سر منشأ شکلگیری اصول اخلاقی ثابت در تمام طول تاریخ و جغرافیا می گردند. نظر به تاثیرگذاری عمیق مفهوم عدالت بر تصمیمگیریهای پزشکی، بررسی مبانی این مفهوم در حوزه پزشکی ضرورت می یابد.
در میان شاخههای مختلف اخلاق حرفهای، اخلاق پزشکی به دلیل منزلت خاص حرفه پزشکی از شرایط ویژهای برخوردار است. عدالت یکی از اصول چهارگانه اخلاق پزشکی است که اغلب هممعنی با انصاف در نظر گرفته شده است.
عدالت در رابطه با سلامت در مفهوم امروزین خود تنها به تخصیص منابع درمانی برای بیماران تعلق نمی گیرد، بلکه برقراری شرایطی برای زندگی تمامی مردم است که آنها را تا حد ممکن بر مسیر سلامت و پیشگیری از انواع بیماری نگاه دارد. در چنین فضایی، بررسی مفهوم عدالت و نگاهی به سیر تکامل و تطور این مفهوم بسیار ضروری مینماید.
در کنار این مفهوم مهم، احترام به حقوق، آزادی و کرامت انسانها نیز از جمله ارزشهای اخلاقی پذیرفته شده در تمامی جوامع است که تحقق آنها مستلزم جامعهای مبتنی بر اصول عدالت است. مسئله عدالت از دیرباز موردتوجه اندیشمندان بوده و از جمله مباحث محوری هرگونه اندیشه میباشد. هر چند که مفهوم عدالت میتواند در ماهیتهای مختلف بروز و ظهور یابد، اما حقیقت وجودی آن در همه این ماهیتها یکسان است.
در این سلسله مقالات با نگاهی به روند شکلگیری و تکامل مفهوم عدالت در عرصه عمل و نظر در تاریخ زیست بشری به بررسی نقش عدالت در پزشکی پرداخته و نقاط قوت و ضعف این مفهوم را در حوزه سلامت مورد نقد و بررسی قرار خواهیم داد. و ضمن مطالعه و تحقیق در منابع فلسفی، اخلاقی، فقهی و تفسیری صاحبنظران مسلمان و همچنین منابع تاریخ فلسفی غرب، دیدگاههای موجود و قابل انطباق پزشکی و اخلاق ناظر بر آن، تبیین، توصیف و مورد تحلیل محتوایی قرار خواهد گرفت.
صرف نظر از تاکید اخلاق حرفهای پزشکی و اخلاق اسلامی بر ضرورت و اهمیت عدالت، عدالت به مفهومی که در اخلاق اسلامی بر آن تاکید می شود، بسیار فراگیرتر از حوزه اخلاق پزشکی است. چرا که عدالت در اخلاق پزشکی برآمده از عدالت اجتماعی است که میتوان با تدوین قوانین و راهکارهای عملی راهها دست یافت .همچنین خواهیم دید که عدالت به مفهوم دینی آن امری نهادینه شده در درون فطرت آدمی و شامل تمامی ساحتهای فردی و اجتماعی زندگی او میباشد.
جایگاه عدالت نزد افلاطون
مفهوم کلمه عدالت یا دادگری، در منظومه فکری افلاطون کاربردی خاص دارد که به زبان رایج امروزی میتوان از آن به عنوان اصول و معتقدات اخلاقی یاد کرد. بدین ترتیب افلاطون عدالت را نوعی استعداد و تمایل درونی معنا میکند که در انسان مانع احساسات و انگیزههای شدید وی که طالب منافع خصوصی هستند، میباشد و بشر را از انجام کارهایی که به ظاهر به نفعاش تمام میشود اما مورد نهی وجدانش هستند باز میدارد.
هدف از بررسی عدالت در آثار افلاطون، پی بردن به اساس تعهد اجتماعی و اخلاقی است و پاسخ به این پرسش که چرا فرد باید از قواعد اخلاقی و قوانینی که اغلب آنها را دوست ندارد، پیروی کند و اساساً چرا انسان باید خوب باشد.
افلاطون در آثار خودش ضمن نقد به سه دیدگاه مرسوم درباره عدالت، تعریف خود را با یافتن عنصر و محور مشترکی که در این سه گفتار قرار دارد ارائه میدهد.
دیدگاه اول، عدالت را انجام دادن و عملی ساختن تعهدات میداند. رساندن حق به حقدار و ادای دین، تعهداتی که عام بوده و نسبت به انسانها و خدایان باید عملی شود. این تعهدات الزاماً برخاسته از جریان زندگی اجتماعی نمیباشند.
مطابق دیدگاه دوم، عدالت یعنی انجام آن چیزی که در روابط اجتماعی که انسانها با یکدیگر دارند و تحت دو عنوان کلی دوست و دشمن قرار میگیرد، مناسب و شایسته محسوب میشود.
طبق این نظریه عدل نوعی توافق و تبانی اجتماعی است و افراد به این جهت به مراعات قواعد اخلاقی تن میدهند که سود و صلاح شخصی خود را در آن میبیند. و هر گاه خلاف این رخ دهد و آن قواعد به نفع ایشان نباشند، از بدرفتاری و نادرستی پرهیز نخواهند کرد.
بر اساس دیدگاه سوم عدالت یعنی کاهش نفع شخصی در قالب توجه به سود و نفع دیگری و در اصل آنچه بر آورده میشود منفعت دیگری است که میتواند طیف وسیع و متفاوتی را شامل شود.
این دیدگاه مبتنی بر نظریهای بود که سوفسطاییان آن را تعلیم میدادند و باور داشتند که عدل مانند همه مفاهیم مطلق اخلاقی در حقیقت وجود ندارد؛ بلکه طبقه حاکم هر جامعه که آنچه را که به نفعش باشد به صورت قانون در می آورد. پس عدالت یعنی منابع قدرتمندان.
افلاطون با تبیین جایگاه اعتدال و شجاعت، علاوه بر عدالت، به این دو فضیلت نیز پرداخته است. اعتدال در آتن قدیم صفتی بود که در پرتو ماهیتی به نام طبقه تعبیر و تفسیر میشد.
عدل در جامعه زمانی برقرار میشود که علاوه بر نظام حاکم بر جامعه، نظام درونی یک انسان نیز به اعتدال رسیده باشد. در نتیجه اگر هر چیز در جای خود قرار گیرد آن جامعه به عدالت مزین می شود:
«عدالت این است که هر کس کار خود را انجام دهد و به کار دیگران دخالت نکند. ما خود نیز وقتی عادل هستیم و وظیفه خود را انجام میدهیم که هر جزئی از روح ما تنها به وظیفه خاص خود بپردازد.»
به نظر افلاطون، سرشت آدمی شامل سه قوه است:
اول قوه تعقل و تشخیص خوب از بد، که گذشتگان آن را قوت نطق نامیدهاند.
دوم شهوت، که آدمی را در پی جلب منافع و عیش و نوش و جفتگیری وامیدارد.
سوم قوه ای که انگیزه دفع ضرر و میل به برتری و بلندپروازی است و از آن با عنوان قوت غضبی یاد کردهاند.
عدل فضیلتی است که از تعادل میان این سه قوه در سرشت آدمی پدید میآید و شخص عادل کسی است که حق هر یک از این سه قوه را ادا کند و اجازه ندهد که یک قوه بر دو قوه دیگر تسلط یابد.
تجاوز نیروهای سهگانه به حدود یکدیگر و عدم هماهنگی بین آنها، باعث اختلال و پریشانی و سرکشی نفس خواهد بود که همان ظلم میباشد.
به عبارت دیگر هر جز وظیفه خود را با توجه به استعداد و طبیعت خویش انجام دهد و از حدود خود تجاوز نکند. به خصوص دو نیروی شهوت و غضب از نیروی عقل پیروی کنند. در این صورت اعتدال در نفس انسان به وجود میآید و به فضیلت عدالت میرسیم. مطابق این نظر عدالت فضیلتی است که دقت میکند هر کدام از این گروه فقط کار خود را انجام دهد یعنی این عدل است که سبب اتحاد و دوستی و توازن و هماهنگی بین اجزای جامعه و فرد میشود.
مطابق نظر افلاطون، عادل کسی است که مراقب باشد که جزئی از اجزا روحش به کار دیگر اجزا دستاندازی و دخالت نکند. بدین ترتیب بر خود مسلط باشد و با ایجاد نظمی در درون خودش ضمن هماهنگی همه قوا با یکدیگر، درون و برون خود را از کثرتها و آشفتگیها نجات دهد. و با خویشتنداری در حین انجام کاری که به عهده دارد، از نظم روحی خود مراقبت نماید. و در همه احوال تنها عملی را عادلانه و بافضیلت محسوب کند که نه تنها باعث آشفتگی این نظم درونی میگردد، بلکه آن را استوارتر ساخته و علم و آگاهی برای او بصیرتی است که وی را به سمت این گونه از رفتارها هدایت میکند.
از نظر وی عدالت فضیلت روح و ظلم رذیلت روح است. پس روح عادل خوب زندگی میکند و ظالم زندگی بدی دارد. عادل برخلاف ظالم همواره در پی غلبه بر اضداد است. ریشه عدل و عدالت در سرشت انسان ،عقل و خرد است.
شما برای اینکه سعادتمند باشید به فضیلت عدالت بیش از هر چیز دیگر نیاز دارید.
افلاطون عدل را به عنوان یکی از فضائل چهارگانه نزد یونانیان در نظر میگیرد (عدالت، حکمت، شجاعت و عفت) فضیلتی است که در پرتو آن هر یک از این سه گروه فقط به کار خویش مشغول میباشد.
افلاطون عدالت را کمال ذاتی و درونی نفس میداند که در هر صورت باید تحقق یابد. این خیریت عمومی کاملاً متفاوت از خیری است که مزایا و محاسن انجام یک عمل عادلانه در پی دارد و نصیب فردی میشود که عادلانه رفتار میکند.
طبق نظر افلاطون عدالت خیر درونی خاص و ویژه نفس است که باید اعمال و رفتار خود را بر اساس آن ترتیب دهیم. نظر به اینکه افراد به صورت تهی و بیهویت نبوده بلکه با وجود خصوصیات و کیفیاتی در خود، مستحق دریافت عدالت میشوند یا نمی شوند. عدالت و عمل به این فضیلت زندگی را والا و برتر ساخته همچنان که بیعدالتی زندگی را حقیر و ذلیل میسازد.
فضیلت تفکر، تعقل است. فضیلت اراده، شجاعت است و فضیلت شهوت، میانهروی. حاصل جمع این سه فضیلت، از منظر افلاطون عدالت نام دارد.
ارزش یک ایده به عدالت گرائی متکی بر شناخت واقعی از انسان و نیازهای اوست نه قداست و اسمانی بودن که توسط افراد مدعی ارتباط با ملکوت ارائه میشوند. تعریف عدالت در هر دیدگاهی متفاوت است و صرفنظر از اسمانی یا غیراسمانی بودن، دیدگاهی که جامعه را در مسیر امنیت و ارامش و امید و پیشرفت قرار دهد، بهترین ایده خواهد بود. تجربه حکومتهای دینی نشان میدهد عدالت در این حکومتها معنی ندارد و افرادی تمایزطلب بر سرنوشت عده کثیری از مردم با قدرت و اختیارات مطلق حکمرانی میکنند که در تضاد با عدالت و رعایت ارزشهای انسانی است. انسان موجودی بسیار پیچیده و غیرقابل پیش بینی است و تعریف قوانین عادلانه بسیار دشوار و براساس چند ایه و حدیث منطبق بر شرایط گذشته نمیتوان اینده جهان کنونی به شرایط متفاوت را اصلاح کرد.