تحلیل و نقد نظریه سعادت فارابی
مقدمه
ابونصر فارابی سال ۲۵۷ ق, در فاراب ترکستان متولد می شود. در بغداد نزد اساتید برجستة مسیحی مانند یوحنا بن حیلان و ابوبشر متّی بن یونس, منطق را فرا می گیرد و با توجه به این که متّی بن یونس یکی از مترجمان اولیه آثار یونانی به عربی است، از طریق وی به میراث فلسفی یونان دسترسی مییابد و از این روی میتوان وی را یکی از سرحلقههای اتصال جهان اسلام به فلسفه یونان دانست.
فارابی بین سالهای ۳۳۰ _ ۳۳۷ در دمشق به جوار رحمت الهی پیوست.
مهارت و جامع بودن فارابی در شرح منطق ارسطو اعجابآور است, بهطوری کهابنخلدون میگوید: فارابی برای مهارت و برجستگی که در منطق نشان داد، به نام معلم ثانی معروف شد.
آثار فارابی در طبیعیات و مابعدالطبیعه نیز همانند آثارش در منطق، به حق او را در میان فلاسفهاسلامی از مقامی تردید ناپذیر برخوردار میسازد.
هرچند گسترة دانش فارابی بسیار زیاد است و حتی ریاضیات و موسیقی را هم دربرمیگیرد, ولی بیتردید درخشش اصلی او در حوزهة فلسفة عملی است به طوری که به درستی وی را بنیانگذار فلسفه سیاسی در جهان اسلام نامیدهاند.
برخی از محققان معتقدند فارابی در فلسفه عملی بیشتر گرایش افلاطونی دارد; یعنیبیش از هر چیزی به فلسفة نظری و نقش مابعدالطبیعه در سعادت انسان بها میدهد و از اینروی دو اثر فارابی در حوزة سیاست یعنی السیاسة المدنیة و المدینة الفاضلة سرشار از مباحث مابعدالطبیعه است.
فارابی نخستین فیلسوف مسلمان است که شرحی مهم (و متاسفانه مفقود) بر اخلاقنیکوماخوس ارسطو نگاشت. هرچند فارابی در کتابهای مختلفخود دربارة ماهیت سعادت و چگونگی تحصیل آن بحث میکند, اما دو کتاب کم حجم, ولی پرمطلب _ تحصیلالسعاده و التنبیه علی سبیل السعاده _ وی به طور اختصاصی به این بحث میپردازد.
ویژگیهای صوری سعادت
فارابی ابتدا به بیان ویژگیهای صوری سعادت، بدون اشاره به ماهیت و محتوای آن میپردازد; بدین معنا که هرکس هر تحلیلی از ماهیت سعادت داشته باشد آن را واجد این ویژگیهای صوری میداند. نخستین ویژگی صوری سعادت، خیر بودن آن است. آدمی از آن روی درصدد یافتن سعادت است که آن را کمال خود میداند و هر کمالی که مورد طلب واشتیاق انسان باشد، خیر نامیده میشود.
از دیدگاه فارابی این فرض ممکن نیست که کسی سعادت را چیزی بداند که در واقع آن را برای خود کمال نمیداند, چون طلب سعادت، چیزی جز طلب کمال نیست. پس «سعادت به طور مطلق خیر است»
البته خیرهایی که آدمی برمیگزیند فراوان است, پس ناگزیر باید دربارة نوع خیربودنسعادت توضیحی داده شود. فارابی هم مانند ارسطو خیرها را دو نوع میداند: خیرهایی که مطلوبیت ذاتی دارند و به خاطر خودشان مورد اشتیاق آدمی قرار میگیرند و خیرهایی که مطلوبیت ذاتی ندارند; اما چون وسیلة رسیدن به مطلوبهای دیگرند، مورد اشتیاق انسان قرار میگیرند ومطلوبیت غیری دارند. (ارسطو، ۱۳۷۸: ۲۷) خیرهای ذاتی نیز دو نوعند: بسیاری از این خیرها علاوه بر مطلوبیت ذاتی، مطلوبیت غیری هم مییابند, مثلا علم و دانش افزون برمطلوبیت ذاتی میتواند, وسیله ای برای رسیدن به مطلوبهای دیگر مانند شهرت و ثروت باشد. اما برخی از خیرهای ذاتی, هرگز برای رسیدن به چیز دیگری درخواست نمیشوند, بلکه همواره بخاطر خودشان مطلوبند.
…