تحلیل و نقد استدلال بر اساس جهت مطابقت به سود نظریه هیومی انگیزش
مقدمه
این شعار معروف هیوم بارها تکرار شده است که «عقل به تنهایی هرگز نمیتواند انگیزهای برای عمل ارادی باشد» و «عقل تنها بردۀ عواطف است و باید باشد و هرگز نمیتواند مدعی منصبی جز خدمت کردن به عواطف و اطاعت از آنها باشد». در فلسفۀ اخلاق معاصر، دیدگاه هیوم دربارۀ انگیزش1 چنان تأثیرگذار بوده است که نظریههای ناظر به انگیزش را میتوان به دو دسته تقسیم کرد: ۱) نظریۀ هیومی؛ ۲) نظریۀ ضدهیومی.
از هر کدام از این نظریهها، نظریههای متنوعی ارائه شده است. بر پایۀ «نظریۀ هیومی انگیزش»، باورها به خودی خود نمیتوانند انگیزهای برای عمل فراهم کنند و برای تبیین عمل قصدی لازم است که به امیال یا دیگر حالات کنشانگیز فاعل2 تمسک کنیم. در این نظریه – به واقع – آنچه سبب ایجاد انگیزش میشود، میل یا حالت کنشانگیز دیگری است و باورها یا حالات شناختی3 – به لحاظ انگیزشی – کاملاً بیقوت و خنثی هستند. صرف باور به چیزی ناکافی است که فاعل را به سمت عمل سوق دهد. برای مثال، اگر شخصْ تنها باور داشته باشد که پنجرۀ اتاق باز است، این باور کافی نیست که او برانگیخته شود که برای بستن آن به سمت اتاق برود، اما اگر ما میل به بسته بودن پنجرۀ اتاق را اضافه کنیم، آنگاه این میل در کنار باوری دربارۀ چگونگی برآورده کردن آن میتواند فاعل را برانگیزاند که برای بستن پنجره به سمت اتاق برود.
بر پایۀ «نظریۀ هیومی انگیزش»، باورها به خودی خود نمیتوانند انگیزهای برای عمل فراهم کنند و برای تبیین عمل قصدی لازم است که به امیال یا دیگر حالات کنشانگیز فاعل تمسک کنیم.
با توجه به تلقیهای متفاوت از حکم اخلاقی، نظریۀ هیومی انگیزش در اخلاق، موردتوجه خاص قرار گرفته است. اما اگر صادق باشد که احکام اخلاقی فینفسه قابلیت برانگیختن فاعلها را دارند، میتوان به دو شیوه دربارۀ احکام اخلاقی اندیشید. شیوۀ نخست آن است که احکام اخلاقی را «بازنمایانه» ندانیم؛ احکام اخلاقی، باورها را ابراز نکنند و ویژگیهای عینی را اسناد ندهند. در عوض، احکام اخلاقی، همانگونه که ناشناختگرایان اخلاقی معتقد بودند، امیال یا حالات کنشانگیز یا نگرشهای موافق را ابراز کنند. در این صورت، روشن است که چگونه احکام اخلاقی به انگیزش پیوند میخورند؛ چون صدور حکم اخلاقی، عبارت است از ابراز حالت انگیزشیای که فاعل از قبل واجد آن است. شیوۀ دوم آن است که احکام اخلاقی را بازنمایانه، ابرازگر باورها، یا اسناددهندۀ ویژگیها قلمداد کنیم. در این صورت، روشن نیست که چگونه احکام اخلاقی که حالات شناختی را ابراز میکنند، با انگیزش مرتبط میشود.
بنا بر نظریۀ ضدهیومی انگیزش، باورها میتوانند انگیزش ایجاد کنند. نظریۀ ضدهیومی انگیزش نیز انواع گوناگونی دارد. برخی باور دارند که باورهای اخلاقی این قابلیت را دارند که مستقیماً و بدون کمک میل یا حالت کنشانگیز دیگر، فاعل را برانگیزانند. برای مثال، اگر فاعل باور4 آورد که کمک کردن به خیریه اخلاقاً درست است، آنگاه دستکم تا حدی برانگیخته میشود که این کار را انجام دهد. برخی دیگر باور دارند که باورهای اخلاقی امیال را ایجاد میکنند و امیال به همراه باورهای اخلاقی سبب انگیزش فاعل میشوند. برای مثال، اگر فاعل باور آورد که کمک کردن به خیریه اخلاقاً درست است، آنگاه این باور در او میل کمک کردن به خیریه را ایجاد میکند و این باور (حالت شناختی) و میل (حالت کنشانگیز) مشترکاً فاعل را برمیانگیزانند که به خیریه کمک کند. تفاوت دیدگاه اخیر ضدهیومی که باورها به همراه میل سبب انگیزش میشوند یا دیدگاه هیومی، در آن است که بر اساس دیدگاه ضدهیومی، «باور» موجب پیدایش «میل» میشود، اما بر پایۀ دیدگاه هیومی، «میل» از پیش – پیش از باور آوردن فاعل – موجود بوده است.
…