آيا ميتوان از مقولهاي به نام «اخلاق تفسير» سخن گفت؟ با كدام تلقي و به كدام معنا؟ پيشفرضهاي داشتن چيزي به نام اخلاق تفسير كدامند؟
به نام خداوند. پاسخ این پرسش به نظر من مثبت است، و یکی از دلایلی که به سود وجود چنین مقولهای میتوان اقامه کرد این است که «تفسیر کردن» یکی از کارهای ارادی و اختیاری است که ما آدمیان انجام میدهیم، و کارهای ارادی و اختیاری در معرض ارزشداوری اخلاقی قرار دارند و اخلاقاً به خوب و بد و درست و نادرست تقسیم میشوند. دقیقاً به همین دلیل است که «تفسیر به رأی» عملی مذموم و ناپسند قلمداد میشود. یعنی این داوری دربارۀ تفسیر به رأی، که نوع خاصی از تفسیر است، یک داوری اخلاقی است، نه یک داوری منطقی یا معرفتشناسانه. البته این امر منافات ندارد با اینکه فعلِ تفسیر کردن، یا نتیجۀ به دست آمده از این کار و نیز خود مفسر در معرض ارزشداوری از منظرهای دیگر، مثل منظر منطقی، معرفتشناسانه، زبانشناسانه و هرمنیوتیکی نیز قرار داشته باشند. البته تعبیر «اخلاق تفسیر» را به معنای دیگری نیز میتوان به کار برد که توضیح بیشتر دربارۀ آن در پاسخ به پرسش دوم خواهد آمد.
به دو معنا میتوان از مقولهای به نام اخلاق تفسیر سخن گفت: یکی از منظر «توصیفی»((descriptive)) و دیگری از منظر «توصیهگرانه»((prescriptive)) یا «هنجاری»((normative)). منظورم از منظر توصیفی این است که به تاریخ تفسیر/ کارهای مفسران بنگریم و ببینیم که آنان در فرایند تفسیر متن از چه اصول و ضوابط اخلاقی/ بایدها و نبایدهایی پیروی میکردهاند. به این معنا، اخلاق تفسیر عبارت است از مجموعۀ اصول و ضوابطی که یک مفسر عملاً از آنها پیروی میکند تا از مواد خام و مقدماتی که در دست دارد به این نتیجه برسد که معنای سخن/ متن مورد بحث چنین و چنان است.
اخلاق تفسیر عبارت است از مجموعۀ اصول و ضوابطی که یک مفسر عملاً از آنها پیروی میکند تا از مواد خام و مقدماتی که در دست دارد به این نتیجه برسد که معنای سخن/ متن مورد بحث چنین و چنان است.
البته کاملاً ممکن است که مفسر یا مفسرانی باشند که با نگاه درجۀ دوم به تفسیر خود و دیگران نگاه نکرده باشند، و به اصول و ضوابطی که به طور ناخودآگاه ذهن آنان را در فرایند تفسیر راهنمایی میکرده است التفات تفصیلی و مستقل نداشته باشند، اما این بدین معنا نیست که چنین اصول و ضوابطی وجود ندارد. منظورم این است که اخلاق تفسیر به معنای توصیفی کلمه نوعی «مهارت» است، یعنی دانش هر مفسری به اصول و ضوابطی که در مقام تفسیر کردن از آنها پیروی میکند از سنخ «دانش کاربستی»((Knowing how)) است. ممکن نیست مفسر به اخلاق تفسیر خود علم نداشته باشد، اما کاملاً ممکن است که به علم خود علم نداشته باشد. علم به علم از سنخ «دانش گزارهای»((Knowing that)) است. کسی ممکن است رانندگی بلد باشد و در ضمن رانندگی نیز اصول و قواعد راهنمایی و رانندگی را به دقت مراعات کند، اما نتواند این اصول و قواعد را در قالب تعبیرات زبانی صورتبندی کند و به دیگران بیاموزد. چنین شخصی دانش کاربستی/ علم به معنای مهارت دارد، اما به علم خود علم ندارد. دانش گزارهای به اخلاق تفسیر محصول نگاه درجۀ دوم به تفسیر و روش/ اخلاق تفسیر است. مفسر یا هر کس دیگری وقتی با نگاه درجۀ دوم به تفسیر خود یا دیگری مینگرد، میتواند آن اصول و ضوابط را کشف و صورتبندی کند.
بنابراین، اخلاق تفسیر به معنای توصیفی کلمه، یعنی «اخلاق تفسیرِ موجود». این اخلاق منطقاً متأخر از تفسیر است. یعنی نسبت آن با تفسیر نسبت «فلسفۀ علمِ توصیفی» با خود «علم» است. اول باید تفسیری وجود داشته باشد و لباس تحقق پوشیده باشد تا با مطالعۀ آن بتوان اخلاقِ تفسیر حاکم بر آن را کشف و صورتبندی کرد. به این معنا میتوان از «اخلاق تفسیر طبری» و «اخلاق تفسیر المیزان» و اخلاق تفسیر سایر تفسیرها سخن گفت. اخلاق تفسیر توصیفی، بخشی از تاریخ تفسیر یا تفسیرشناسی یا انسانشناسی یا مردمشناسی/ جامعهشناسی است. در توصیف یک مفسر یا جامعۀ مفسران در یک دورۀ خاص تاریخی پارهای از توصیفاتی که مطرح میشود بیانگر اصول و ضوابط اخلاقیای است که آن مفسر یا مفسران در کار خود از آنها پیروی میکردهاند.
اما تعبیر «اخلاق تفسیر» را به معنای دیگری نیز میتوان به کار برد. اخلاق تفسیر به معنای هنجاری کلمه عبارت است از اصول و ضوابط هنجاریای که بیانگر فضایل و رذایل یا حقوق و وظایفی است که یک مفسر در مقام تفسیر باید از آنها پیروی کند. اخلاق تفسیر به این معنا «اخلاق تفسیر آرمانی» است. چنین اخلاقی منطقاً مقدم بر تفسیر است، زیرا شأن آن این است که راهنمای عمل مفسر در مقام تفسیر باشد و به او بگوید که در وضعیتهای متنوعی که در مقام تفسیر متن در آن قرار میگیرد «چه باید کرد؟» و «چه نباید کرد؟» یا مفسر پیش از پرداختن به تفسیر چه فضیلتهایی را باید در خود پرورش دهد و چه رذیلتهایی را باید از خود دور کند. طبیعتاً یک مفسر پیش از پرداختن به تفسیر به چنین اصولی نیاز دارد، زیرا این اصول بناست در فرایند تفسیر او را راهنمایی کنند.
نسبت اخلاق تفسیر به معنای توصیفی کلمه با اخلاق تفسیر به معنای هنجاری آن روشن است. اولی زیرمجموعۀ «اخلاقِ موجود» است، در حالی که دومی زیرمجموعۀ «اخلاقِ آرمانی» است. بنابراین، اولی را در پرتو دومی میتوان نقد و ارزیابی کرد. به تعبیر روشنتر، تفسیرِ موجود غیر از تفسیرِ آرمانی است. همۀ تفسیرهای موجود کمابیش با تفسیرِ آرمانی فاصله دارند و این فرق و فاصله را با تکیه بر اخلاق تفسیر هنجاری میتوان تبیین کرد و توضیح داد. دقیقاً به همین دلیل است که ما «خاتم المفسرین» نداریم. تفسیر آرمانی آن است که مفسر در رسیدن به آن اصول و ضوابط اخلاق تفسیر هنجاری را به طور کامل مراعات کرده باشد. به میزانی که یک مفسر عمداً یا سهواً این اصول را نادیده میگیرد، تفسیر او نیز از تفسیر آرمانی فاصله خواهد گرفت. درحقیقت نقدی که هر مفسری بر مفسران دیگر دارد در قالب تخطی آن مفسران از اخلاق تفسیر صورتبندی میشود.
…