در بحث حاضر پرسش اصلي اين است: «آيا اخلاقي زيستن براي استکمال معنوي انسان ضرورت دارد؟». اين پرسش هم به لحاظ ساختاري اهميت دارد و هم به لحاظ محتوايي. در ابتدا توضيحاتي در باب ساختار اين پرسش عرض ميکنم و سپس به محتوا خواهم پرداخت.
به لحاظ ساختاري اين پرسش به قلمرو عقلانيت ابزاري اختصاص دارد. در اينجا ما ميکوشيم توجيهي ابزاري براي اخلاقي زيستن پيدا کنيم. عقلانيت ابزاري که زيرمجموعه عقلانيت عملي است، متکفل بررسي تناسب هدف و وسيله است، و پرسش از تناسب هدف و وسيله پس از انتخاب هدف قابل طرح است. در اين بحث مفروض گرفته ميشود که ما انسانها در زندگي خود اهداف و غاياتي داريم، مانند استکمال معنوي يا زندگي خوش فردي يا جمعي، يا سلامت روان و غيره، که براي ما ارزش و مطلوبيت ذاتي دارند، اما اخلاقي زيستن چنين نيست، يعني با اين امور در يک رتبه نمينشيند و مطلوبيت ذاتي و وجوب نفسي ندارد، بلکه اگر مطلوب باشد، مطلوبيت ابزاري دارد ، يعني صرفاً در صورتي مطلوب و واجب خواهد بود که بتوان نشان داد که براي رسيدن به يکي از اين اهداف ضرورت دارد؛ يا اگر هم مطلوبيت ذاتي داشته باشد، مطلوبيت ذاتي آن در حدي نيست که به تنهايي انگيزة لازم براي اخلاقي زيستن را در روح و روان ما توليد کند. درواقع از اين طريق ما ميکوشيم اخلاقي زيستن را براي کساني که در رتبة سابق يکي از اين امور را به عنوان هدف زندگي خود انتخاب کردهاند توجيه کنيم.
در مورد معناي اخلاقي زيستن به ذکر دو نکته اکتفا ميکنم.
اولاً اخلاقي زيستن را نبايد به آموختن چند ارزش يا هنجار و پيروي مکانيکي از آنها فروبکاهيم. چنين کاري از يک کامپيوتر پيشرفته هم برميآيد. زندگي اخلاقي بسيار غنيتر از آموختن علم اخلاق و رفتار بيروني اخلاقي است؛ بدين معنا که علم اخلاق و رفتار اخلاقي از شرايط لازم اخلاقي زيستن هست، اما به هيچ وجه کافي نيست. براي اخلاقي زيستن ما به امور ديگري هم نياز داريم، که آن امور نيز از مؤلفههاي اخلاقي زيستناند، مانند تربيت اخلاقي، تجربه اخلاقي، تخيل اخلاقي، شهود اخلاقي و حکمت عملي. بدون اينها رفتار بيروني شخص ممکن است با ارزشهاي اخلاقي سازگار باشد، اما زندگي او اخلاقي نخواهد بود.
ثانياً، اخلاقي زيستن کل زندگي شخص را دربر ميگيرد، نه بُعد خاصي از زندگي او را. به تعبير ديگر، اخلاقي زيستن نوعي سبک زندگي جامع و فراگير است که شخص در پيش ميگيرد. بازهم به تعبير ديگر، اخلاقي زيستن همة ساحات وجودي شخص را در بر ميگيرد، نه فقط ساحت رفتارهاي بيروني او را. يعني همة ساحات وجودي ما به نحوي از انحاء در معرض ارزشداوري اخلاقي قرار دارد و به خوب و بد، يا درست و نادرست يا فضيلت و رذيلت تقسيم ميشود، و ما در هريک از اين ساحتها وظايفي داريم. انسان خوب يا انسان اخلاقي با رفتار خوب و رفتار اخلاقي فرق دارد. انسان خوب کسي است که با صداقت و جديت ميکوشد در همة ساحتهاي وجود خود اخلاقي باشد.
پرسش اصلي ما اين بود که «آيا اخلاقي زيستن براي استکمال معنوي انسان ضرورت دارد؟». من خواهم کوشيد اين ضرورت را در چارچوب فرهنگ و جهانبيني اسلامي نشان دهم. بنابراين، شواهد و استدلالهاي من تماماً درونديني است. هدف من نشان دادن اين نکته است که اخلاقي زيستن شرط لازم استکمال معنوي است، اما اينکه آيا اين شرط شرط کافي هم هست يا نه، خارج از بحث است. ممکن است استکمال معنوي شرايط ديگري هم داشته باشد.
از منظر اسلامي، استکمال معنوي در قالب «تقرّب يا نزديک شدن به خداوند» تعريف ميشود. نزديک شدن يا نزديک بودن به خدا دو نشانه دارد: يکي «محبوبيت در نزد خداوند» و ديگري «سعادت اخروي». اين دو نشانه البته ملازم يکديگرند، يعني نميشود کسي محبوب خداوند باشد، اما از سعادت اخروي برخوردار نباشد و بالعکس.
بنابراين، اگر بتوان نشان داد که کساني که اخلاقي زندگي ميکنند محبوب خداوند هستند يا از سعادت اخروي برخوردارند، درواقع نشان داده شده که اين افراد از رهگذر اخلاقي زيستن به استکمال معنوي رسيدهاند. همچنين اگر بتوان نشان داد که کساني که اخلاقي زندگي نميکنند مبغوض خداوند هستند يا از سعادت اخروي محروماند، درواقع نشان داده شده که اين افراد از استکمال معنوي محروماند.
در ادامه دکتر فنایی با آوردن شواهدی درونی دینی از آیات و روایات بر این نکته تاکید می کنند که لازمه استکمال معنوی انسان یا تقرب به خداوند اخلاقی زیستن است. در اینجا به برخی از آیات و روایات مطرح شده اشاره می کنیم.
تلک الدار الاخره نجعلها للذین لایریدون علوا فی الارض ولا فسادا والعاقبه للمتقین: این خانه آخرت را برای کسانی قرار داده ایم که اراده برتری جویی و فساد انگیزی در زمین ندارند و سرانجام از آن متقین است (قصص، ۸۳)
این آیه می گوید سعادت معنوی در گرو این است که اراده ی تبهکاری و برتری طلبی نداشته باشید. این آیه به نیت و اراده ی افراد توجه دارد نه به فعل و رفتاری که از افراد سر می زند. صرف نداشتن رفتار تبهکارانه و برتری طلبانه برای معنوی بودن کافی نیست.
و اذا تولی سعی فی الارض لیفسد فیها ویهلک الحرث و النسل و الله لایحب الفساد : اما هنگامی که ولایت و سلطه پیدا کنند با تمام قدرت درگسترش فساد در زمین می کوشند و مال و جان مردم را از بین می برند درحالیکه خدا فساد را دوست نمی دارد (بقره، ۲۰۵)
در این آیه تبهکاری و فساد در زمین تعیین مصداق شده و به نابود کردن کشاورزی و نسل کشی تاکید شده و گفته شده که خداوند چنین اموری را دوست ندارد. این آیه به صرف تلاش فرد به سرکشی و فساد تاکید دارد نه انجام آن عمل و خود این تلاش باعث نرسیدن به معنویت است.
و احسنوا ان الله یحب المحسنین : ونیکی کنید که خدا نیکو کاران را دوست دارد ( بقره، ۱۹۵)
در این آیه بر این تاکید شده که اگر می خواهید به کمال معنوی برسید و خداوند شما را دوست داشته باشد نیکوکار باشید.
يوم لا ينفع مال و لا بنون (۸۸) روزى كه مال و فرزندان سود ندهد
الا من اتى اللّه بقلب سليم (۸۹) مگر آنكه با قلب پاك سوء خدا آمده باشد (شعرا، ۸۸ و ۸۹)
در این دو آیه بر اهمیت قلب پاک تاکید شده و گفته شده که آن چیزی که در آخرت به درد انسان می خورد همان دل پاک است که نوعی بودن است، نه نوعی داشتن. قلب و دل پاک داشتن به عبارتی همان داشتن فضایل اخلاقی است. لذا با توجه به این آیه و آیات قبل کسانی که زندگی اخلاقی دارند محبوب خداوند اند و با توجه به معنایی که از معنویت مراد کردیم دارای زیستی معنوی خواهند بود.