آموزش اخلاقی دانشآموزان عصر دیجیتال
این روزها این واقعیت بسیار مورد توجه و بحث قرار گرفته است که ما در یک جامعۀ پساحقیقت زندگی میکنیم، و بهرغم اینکه بیش از هر زمان دیگری دسترسی فوری به اطلاعات داریم، هنوز به دنبال داستانهایی هستیم که باورها و تعصبات موجود ما را تقویت میکنند. برای عبور از این وادی مجازی تاریک و در راستای کمک به اهالی دیجیتال مربیان باید چه نقشی ایفا کنند؟
“پساحقیقت”1 کلمۀ سال فرهنگ لغت آکسفورد در ۲۰۱۶ بود که اینطور تعریف شد: «دربارۀ شرایطی یا دال بر شرایطی که در آن حقایق عینی کمتر از توسل به احساسات و باورهای شخصی در شکلدهی افکار عمومی تأثیرگذارند».
این رویداد تازهای نیست: شیادان، حقهبازان و کلاهبرداران همیشه بودهاند. با این حال، رسانههای اجتماعی تمایل دارند شاخ و برگ بدهند: هم نظرات سازنده و هم نظرات مخرب بیش از هر زمان دیگری در گذشته فوری و جنجالبرانگیز شدهاند.
دانشآموزان به مهارتهایی نیاز دارند که آنها را قادر میسازد تا از ابتدا تا انتهای حجم وسیع اطلاعات موجود در شبکه را به دقت بررسی کنند، و در عین حال نیز باید دلسوزانه وارد ایدههای متنوع شوند. بنابراین باید به آنها آموزش دهیم تا به شیوهای دقیق و دلسوزانه این رسانهها را به کار بگیرند.
چگونه میتوان دانشآموزان را تشویق کرد که نهتنها به هر آنچه که میبینند و میشنوند نقادانه وارد شوند، بلکه به دیگرانی که عقاید و نظراتشان با آنها متفاوت است نیز دلسوزانه متعهد باشند؟ به بیان دقیقتر، چگونه میتوان به جوانان یاد داد که درمورد اخبار جعلی توضیح و دلیل بخواهند، مراقب امور جایگزین باشند و با دیگرانی که در فضای مجازی با آنها صحبت میکنند مهربان باشند؟
آموزش کودکان به منظور اینکه شهروندانی باشند آزادمنش، با تعامل نقادانه، اخلاقی و دلسوز، ارزشهایی هستند که والدین و مربیان به یک اندازه امیدوارند گسترش دهند. اما شاید ابتدا بپرسیم که آموزش اخلاق دقیقاً وظیفۀ کیست؟
مهارتهای خوب فکر کردن، موجه و معقول بودن، مدارا و تساهل، و تشخیص درمورد اینکه به چه چیزی و چه کسی باید اعتماد کرد، مهارتهایی بدیهی هستند که نظام آموزشی باید پرورش دهد. اما دلسوزی یا مهربانی چطور؟ آیا معلمان در آموزش دلسوز بودن به کودکان نقشی دارند؟ یا این وظیفهای است که باید به محیط خانواده محدود و منحصر شود؟ علاوه بر این، اگر معلمان در آموزش دلسوزی نقشی دارند، چگونه باید وارد آن شوند؟ آیا باید نمونه و سرمشق شوند و خودشان دلسوزی را به کار گیرند؟ و اگر اینطور باشد، وقتی دانشآموزی از یک قانون سرپیچی کند چه اتفاقی میافتد؟ آیا معلم باید دلسوز و مهربان باشد و نگران اعمال مجازات مناسب نباشد چون اعمال مجازات میتواند به منزلۀ انکار دلسوزی در کلاس تلقی شود؟ گاهی بخشنده، مهربان و دلسوز بودن با پیروی از قوانین و حفظ برخی معیارها در تنش است.
اخلاق و دلسوزی
این تنش بالقوه بین دلسوزی و قوانین برای فیلسوفان اخلاق آشناست. کنش اخلاقی مبتنی بر قاعده یا وظیفه، اغلب مجال اندکی برای همدردی یا احساسات باقی میگذارد. ضرورت مطلق امانوئل کانت2 برای کنش اخلاقی را در نظر بگیرید: «کاری را انجام بده که میخواهی به قانونی جهانی تبدیل شود»؛ بدون استثناء. با وجود این، دیوید هیوم3، که به گفتۀ کانت، او را از خواب جزمیاش بیدار کرد، موضع مخالف داشت. از نظر هیوم، بخواهیم یا نخواهیم، این احساسات و از جمله دلسوزی است که تصمیمگیری اخلاقی ما را هدایت میکند. او در رسالهای درباب طبیعت انسان4 عالی گفته است: «عقل همواره هست و فقط پیوسته باید برده هوسها باشد».
این دو جنبه از این بحث ـ قواعد اخلاقی عینی کانت از یک سو، و مفهوم ذهنی هیوم از «احساس همدردی» از سوی دیگر ـ کمی افراطی به نظر میرسند. با بازگشت به مفهوم ارسطویی فضیلت شاید بتوانیم برای حمایت از تصمیمگیری اخلاقی، و بهویژه، مفهوم مراقبت حد وسطی پیدا کنیم. بنابراین، گرچه وجود قوانین در جای خود برای تضمین عدالت لازم است، احساسات هوشمندانهای نظیر دلسوزی یا مراقبت نیز یقیناً نقش مهمی دارند؟
مارتا نوسبام5، فیلسوف و نوارسطویی معاصر، از ضرورت پرورش تخیل دلسوزانه مینویسد. تدابیر به اجرا درمیآیند و قوانین در یک زمینه اعمال میشوند، و نیز به منظور اینکه کنشها توأم با احترم باشد، «نگاه شخصی» یک ناظر اخلاقی باید با موقعیتهای خاص هماهنگ شود. اتخاذ این منظر که خودمان را به جای دیگران بگذاریم ـ تلاشی است برای درک موقعیت، افکار و کنشهای کسانی که با ما متفاوتاند، به این امید که واکنشهای عاطفی و هیجانی مناسبی نظیر همدردی یا دلسوزی را فعال کنیم.
مجال دادن به کودکان برای تمرین تخیل دلسوزانه دربارۀ شخصیتهای کتابها، فیلمها و نمایشهای تلویزیونی و مجازی، یک راه ممکن برای پرورش این شیوۀ اخلاقی توجه است. برای مثال، با خواندن هاکلبری فین6 (۱۸۸۴)، که در میسوری7 در اواسط دهۀ ۱۸۰۰ اتفاق افتاد، میتوان تصوری از بردهداری به دست آورد، حتی اگر بردهداری در طول زندگی ما قانونی نباشد. همچنین با خواندن این کتاب میتوانیم دربارۀ نژادپرستی بیشتر بیاموزیم و سایر مضامین عام آن را در زمان و مکانی که در آن زندگی میکنیم به کار ببریم.
به دلیل سبک استادانۀ مارک تواین8 در به تصویر کشیدن وقایع و شخصیتها میتوان نسبت به شخصیتها و موقعیتی که در آن قرار میگیرند احساس دلسوزی کرد، و حتی با علم به اینکه این یک داستان تخیلی است، خود را جای هاک و جیم9 گذاشت.
ما میتوانیم از داستانها بیاموزیم زیرا تجارب اساسی بشر عام و جهانی هستند. درواقع، احساس همدردی با دیگران تخیلی ممکن است در ابتدا آسانتر باشد. این امر، آثار داستانی و هنر روایی را به بستری ایدهآل برای آموزش احساسات اخلاقی تبدیل میکند.
تبدیل شدن به فردی مؤدب در فضای سایبر
یادگیری تعهد دلسوزانه به دیگران با استفاده از داستانها یک تمرین تربیتی عالی است که میتواند در خانه یا کلاس اتفاق بیفتد. اما این تمرین به صورت مجازی چطور اجرا میشود؟
اینترنت میتواند دنیایی از امکانات آموزشی را فراهم کند؛ میتواند اتاقهای پژواک ایجاد کند که در آن افراد فقط تعصبات و افسانههای موجودشان را تقویت کنند. در حال انجام بازی یا گپ زدن با تجسّمها باشیم، یا واقعاً بدانیم که با چه کسی ارتباط برقرار میکنیم، رسانههای اجتماعی واکنش سریع به ایدهها، تصاویر و اطلاعات را تشویق میکنند. فراموش كردن اينكه مخاطب ما انساني است با افكار و احساساتي بسيار شبيه ما، بسيار آسان ميشود.
فضاهای آموزشی با شتاب ناگهانی نسبت به آموزشی که در مدرسه یا توسط والدین یا تحولات فنی اتفاق میافتد با آنها همراه نشدهاند، و بیشتر جوانان استفاده از رسانههای اجتماعی را به طور غیررسمی، از همسالان خود یا صرفاً با استفاده از این فضا، به جای اولیاءشان، یاد میگیرند. بنابراین، گرچه اهالی دیجیتال با این فناوری بزرگ شدهاند، این بدان معنا نیست که آنها میدانند به لحاظ اخلاقی و انتقادی، یا با دقت و دلسوزی چگونه از آن استفاده کنند.
تنها راهی که مردم به صورت مجازی اجتماعی خواهند بود این است که در کل اجتماعی باشند. تنها راهی که مردم به نحو آزادانه و فراگیر از ابزارهای فنی استفاده خواهند کرد این است که از پیش به آزادی و شمول متعهد باشند. بنابراین، به عنوان مثال، برای اجتناب از تهدید و اوباشگری مجازی، باید عادات همدلانه را در جوانان پرورش داد، به این امید که اینگونه گرایشهای دلسوزانه چه به صورت حضوری و چه به صورت مجازی به واکنشهای عادی نسبت به دیگران تبدیل شود. علاوه بر اینکه به لحاظ اجتماعی مورد حمایت قرار میگیرند، لازم است که ابتدا به صورت مجازی و حضوری برخوردهایی نظیر معقول و دلسوز بودن را آموزش ببینند.
حکمت عملی و عادات فضیلتمندانه از جمله اموری هستند که باید به نحو عملی آنها را بیاموزیم. به منظور پرورش این عادات فضیلتمندانه باید آنها را تمرین کنیم. یک راه خوب برای تمرین دلسوز بودن، درگیر شدن با داستانهای دیگران، و ورود به یک جامعه اخلاقی است، حتی اگر یک جامعۀ مجازی و جهانی باشد. برای اینکه به نحو شایسته دلسوز باشیم لازم است تجربه کنیم که چگونه باید به نحو شایسته دلسوز بود، بعد واقعاً اعمال دلسوزانه انجام دهیم، نه اینکه صرفاً تمایل به مهربان بودن داشته باشیم.
دورههای عملی تدریس، دغدغههای برنامۀ درسی و یادگیری دانشآموز به لحاظ معنایی یعنی باید به کاربران شبکههای اجتماعی آموزش دهیم که مشارکت مردمی، انتقادی و اخلاقی داشته باشند. بنابراین مربیان و مؤسسات آموزشی هنوز هم باید در فضاهای حضوری و مجازی نقش ایفا کنند. فضای امن کلاس میتواند به دانشآموزان بیاموزد که چطور در عین حال که دقیق هستند و ایدههای مورد بحث را تشخیص میدهند به دیگران تعهد دلسوزانه داشته باشند. افزون بر این، دانشآموزان میتوانند در کلاسهای مشتمل بر استفادۀ مناسب از جلسات بحث و تبادل نظر مجازی، این مهارتها را تمرین کنند.
گفتوگوی انتقادی و در عین حال دلسوزانه مهارتی حیاتی است که از طریق تمرین آموخته و اصلاح میشود. روش فلسفی معروف به روش سقراطی، به خصوص زمانی که در «جامعۀ تحقیق» به کار رود، نمونهای در این زمینه است؛ رویکردی که توسط دستاندرکاران فلسفه برای کودکان استفاده میشود. هر کدام از این فنون به طور مشخص با مهارتهای گفتوگوی خوب همراه است؛ این مهارتها استدلال خیرخواهانه و پیشرفت منطقی از مقدمات تا نتیجهگیریهای موجه را شامل میشود. افزون بر این، این روش به حساب آوردن و شنیدن نظرات مختلف را در اولویت قرار میدهد.
آموزش شهروندان قرن بیست و یکم
انسانها مبتکرانی بزرگ هستند و ما میتوانیم در تمرینهای تربیتی خود خلاق و انعطافپذیر باشیم. علاوه بر این، تا زمانی که جامعه وجود دارد مربیان در کمک به کودکان برای یادگیری مهارتهای تفکر انتقادی، تمایلات دلسوزانه و نحوۀ همکاری مشترک را نقش ایفا میکنند. اگر بتوانیم چنین مهارتهایی را پرورش دهیم، دانشآموزان بهترین فرصت را خواهند داشت تا به شهروندانی نقاد، دلسوز و منطقی تبدیل شوند که حضوری و مجازی آزادمنشانه و مطابق اخلاق با دیگران در تعامل هستند.
آنها افرادی میشوند که به جای اینکه صرفاً به دنبال تأیید و تقویت دیدگاه خود باشند، به دنبال فهم نظرات دیگران هستند. ابزار آموزش گفتوگوی فلسفی روشی است که این نوع آموزش کلنگر میتواند در یک محیط کلاس اتفاق بیفتد. برای مثال، معلمان فلسفه برای کودکان10، قصد دارند تولید شهروندان مردمسالار منطقی پدید آورند که ابزارهای فکر قابل انتقالشان، مجموعهای مفید از مهارتهای حرفهای را در اختیارشان قرار میدهد؛ این مجموعه با نیات اخلاقی و تمایلات عاطفی و رفتاری مناسب پشتیبانی میشود.
دانشآموزان به مهارتهایی نیاز دارند که توانایی تجزیه و تحلیل اطلاعاتی که به صورت مجازی در دسترس است را به آنها میدهد؛ در عین حال، آنها باید با ایدههای مختلف و افراد دیگر دلسوزانه برخورد کنند. گرچه اهالی دیجیتال با فناوری متصلکننده بزرگ شدهاند، نمیتوان گفت که آنها میدانند چطور به نحو اخلاقی، انتقادی یا با احتیاط از آن استفاده کنند. عادات همدلانه باید در جوانان پرورش داده شود، به این امید که این تمایلات دلسوزانه به صورت حضوری و مجازی به پاسخهای معمول به دیگران تبدیل شود. مدارس میتوانند فضاهای امنی را برای دانشآموزان فراهم کنند که در آن هم دلسوز بودن و هم مشارکت انتقادی را تمرین کنند.
این نوشته در سال ۲۰۱۸ در مجله philosophy now منتشر شده است.لورا دی المپیو، نویسنده یادداشت، مدرس ارشد فلسفه در دانشگاه نوتردام استرالیا است. کتاب او با عنوان رسانه و آموزش اخلاقی: فلسفۀ تعهد انتقادی از سوی انتشارات راتلج منتشر شده است.