ادبیات و اخلاق؛ همدلی در ادبیات
همدلی کردن با دیگران فعالیتی ذهنی است که نه تنها در تلاش برای توضیح رفتارهای افراد موجود و واقعی تحققپذیر است، بلکه میتواند در فرایند تجربه ادبی یا خواندن متن ادبی نیز به وقوع بپیوندد. هدف از ارائه بحث، سخن از همدلی در ادبیات و ارتباط آن با اخلاق است. روش کار به این صورت است که ابتدا از مفهوم تبیین و توضیح صحبت میشود، سپس درباره کیفیت تبیین اعمال با ارائه دو نظریه (نظریه نظریه و شبیه سازی) که چگونه رفتار همدیگر را تبیین یا توضیح داده میشود. در آخر دربارهی مفهوم همدلی و ارتباط آن با اخلاق که صرفاً همدلی کردن با شخصیتهای داستانی که اصولاً در جهان واقع وجود ندارند، باعث اخلاقی شدن آدمها نمیشود.
برای فهم پدیده های هستی باید «تبیین» کنیم
بحث را از یک سؤال شروع میکنیم. وقتی پدیدهی را تبیین میکنیم در حقیقت چه کاری انجام میدهیم. اصلاً چرا میخواهیم چیزی را تبیین کنیم؟ مثلاً این ماژیک از دست من رها میشود و روی زمین میافتد. هیچ مشکلی در فهم این نداریم که چرا ماژیک روی میز افتاد، اما این به این دلیل نیست که خیلی روشن است. در برههای از زمان خیلیها نمیدانستند که چرا ماژیک روی زمین میافتد. چرا مثلا ماژیک را رها میکنیم، پرواز نمیکند؟ اینکه ماژیک زمین میخورد و پرواز نمیکند، باید یک دلیل و توضیحی داشته باشد. قدیم در توضیح آن میگفتند که مثلاً ماژیک جزء اجسام سخت است و اجسام سخت هم تمایل ذاتی دارند که به مبدأ و محل اصلیشان بازگردند و محل اصلی ماژیک زمین است و اگر آتش بود، بر میگشت و به آسمان میرفت. این یک تبیین بود. حال ما تبیینهای جایگزین داریم. ما یک پدیده داریم که به نظر میرسد کمی عجیب و غریب است و بعد سعی میکنیم این پدیده را بفهمیم. برای اینکه بفهمیم، تبیینش میکنیم، توضیحش میدهیم. درواقع مکانیزم توضیح دادن یا مکانیزم تبیین کردن، مکانیزمی است برای به فهم درآوردن جهانی که نامفهوم است، یعنی چیزی در زندگی یا محیط اطراف ما عجیب است و ما می خواهیم بفهمیمش، اول باید توضیحش دهیم. اینکه به توضیح دربیاید باعث میشود که ما بفهمیم.
چرا میتوانیم مسائل را توضیح دهیم!
یک سوال مقدمتر این است که چرا ما میتوانیم تبیین کنیم؟ یعنی چه اتفاقی که ما میتوانیم تبیین کنیم به جای اینکه نتوانیم تبیین کنیم؟
جواب این سوال ریشه در تخیل کردن دارد. مثلا ما میتوانیم ۵ ضلعی یا ۸ ضلعی را تخیل کنیم، اما ۵۰ ضلعی یا ۳۵۰ ضلعی را نمیتوانیم تخیل کنیم. چرا؟ این دلیل تکاملی دارد و دلیلش باید این باشد که ما و نیاکان ما در زندگی روزمرهمان ۵ ضلعی زیاد دیدهایم، دایره زیاد دیدهایم اما هیچ وقت ۳۵۰ ضلعی ندیدهایم. یادگیری تخیل کردن ۵ ضلعی برای ما کمک تکاملی دارد، به حفظ نسل کمک میکند. بخاطر اینکه شما اگر بتوانید یک دایره یا یک ۵ ضلعی را تخیل کنید، میتوانید تصمیم بگیرید که یک دایره چرخ بسازید یا یک چرخ ۵ ضلعی بسازید یا مثلا دستگاهی بسازید که ۶ ضلع داشته باشد ولی ۳۵۰ ضلعی این وضعیت را ندارد و این مزیت تکاملی را برای ما ندارد. این وضعیت را درباره تبیین هم میتوان گفت. چون ما دارای قدرت شناختی و ذهنی هستیم که میتوانیم تبیین کنیم به جای این نتوانیم تبیین کنیم. این قدرت یک دلیل تکاملی دارد که اگر ما نمیتوانستیم تبیین کنیم احتمال قریب به یقین منقرض میشدیم. فرض کنید جامعهای وجود داشته باشد که در آن افراد نمیتوانند رفتارهای همدیگر را تبیین کنند یا اتفاقات را نمیتوانند تبیین کنند. فکر کنید در قبیلهای یک روز صبح یک نفر از برگ درختی خورد و عصر فوت کرد، فردا هم میبینند این اتفاق افتاد، پس فردا هم این اتفاق افتاد. اگر جامعه قدرت تبیین داشته باشد، میتواند حدس بزند که یک رابطهی بین خوردن آن برگ و مردن در عصرگاه وجود دارد. این تبیین و اینکه این رابطه وجود دارد، میتوانید توضیح دهید که علت این مرگ، خوردن آن برگ است، میتواند به شما کمک کند تا پیشبینی کنید که اگر فردا کسی از این برگ بخورد، میمیرد. همین باعث میشود که شما از این برگ نخورید و زنده بمانید، اما اگر جامعه یا قبیلهی دیگر وجود داشته باشد که چنین قدرتی را نداشته باشد، چیز عجیبی نیست که این قبیله منقرض شود.
ما با کمک تبیین کردن میتوانیم پیشبینی انجام بدهیم؛ یعنی شما میتوانید اتفاقی را الان تبیین کنید و در آینده رخدادش را هم پیشبینی کنید و همین پیشبینی کردن به ما قدرت باقی ماندن را میدهد و کمک میکند ریسک انقراض را کاهش بدهیم.
…