وجود کلیات از دیدگاه ویلیام اکام
ديدگاه اکام درباره نحوه وجود کليات به نام نامگرايی در تاريخ فلسفه مشهور است. نامگرايی نهضتی نوپديد در عرصه شناخت است که در مقابل واقعگرايی حداکثری و افراطی مطرح شد و در انتهای قرون وسط از سوی ويليام اکام بسط يافت. در اين مقاله نامگرايی اکام بررسی و سپس برخی از مهمترين مبانی آن خواهيم پرداخت. ايده «استره اکام» ابزار مناسبی در اختيار او گذاشت تا بتواند بسياری از موجودات انتزاعی و متافيزيکی از جمله کليات عينی و ذهنی را نفی کند. همچنين، با اتخاذ تجربهگرايی مستقيم در باب شناخت و نفی انواع محسوس و معقولی که آکويناس و ديگر واقعگرايان بدان معتقد بودند، هرگونه ذات خارجی و نيز انگارههای عام ذهنی را نفی و مفاهيم عام ذهنی را در حد يک کارکرد منطقی و يک نشانه ذهنی تفسير کرد.
مقدمه
ویلیام اکام (William Okcham) از الهیدانان و فیلسوفان برجسته قرن چهاردهم و رقیب اصلی توماس آکویناس در ۱۲۸۰ میلادی در روستایی به نام اکام در یکی از مناطق اطراف لندن به نام سوری (Surry) به دنیا آمد. حدود سال ۱۳۱۰ دانشجوی دانشگاه آکسفورد میشود. وی روی متن درسی الهیاتی پیتر لمبارد (peter lombard) کار کرد و شرحی بر آن نگاشت. اما با ناتمام گذاشتن تحصیلاتش در آکسفورد و بازگشت به لندن، شروحی را بر ایساغوجی فرفریوس، مقولات ارسطو، فیزیک ارسطو و برخی از دیگر کتابهای او نگاشت.
همچنین رسالههایی کوتاه در باب تقدیر و علم پیشین الهی تدوین کرد و نیز برخی مباحث آزاد الهیاتی (Quodlibeta) را ترتیب داد و در پایان این دوره، کتاب خلاصه منطق (Summa of Logic/SL) را که مهمترین کتاب منطقی اوست نگاشت.
اکام از کار مدرسیان متقدم بر خودش آگاهی وسیعی داشت و ارسطو را نیز خوب میشناخت. او گرایش واقعگرایی را به نقد کشید و کوشید تا این گرایش را به یاری بازخوانی منطق ارسطویی و نظریه شناخت خود مغلوب و کلا واقعگرایی را انحراف از ارسطوگرایی واقعی تلقی کند. و در نهایت نظریه نامگرایی را جایگزین آن نمود.
در حقیقت اکام بر این باور است که نامگرایی او تفسیر درست منطق و فلسفه ارسطویی است. زیرا شجره فرفریوس و مقولات ارسطو هیچ کدام به چیزهایی که واقعا وجود دارند، راجع نیست. آنها با الفاظ یا طبقهبندیهای مفهومی ما سر و کار دارند.