فقه الاخلاق
مفهومشناسی فقه و اخلاق در اسلام
بحثی که قرار است راجع به آن، با شما گفتوگو کنم، بحثی است که عنوان نوپایی دارد. حوزهای که می-خواهیم دربارهی آن تحت عنوان «فقه الاخلاق» گفتوگو کنیم، به تشریح و تبیین زیادی نیازمند است. این مطلب را در نوشتهای با عنوان «درآمدی بر فقه اخلاق» به تفصیل توضیح دادهام. با این حال در حد و حوصلهی این جلسه، ابتدا باید بحث فقه الاخلاق را از این نقطه آغاز کرد که اساسا فقهی که در دین به ما توصیه شده است تا مطابق آن رفتار کنیم، از ابتدا باید در چه عرصههایی فعال میشد و شد؟ اولین باری که این تعبیر را در فضای دینی و کلام الهی میبینیم، در آیهی معروف «نفر» است. در این آیه از ما خواستهاند که همگی به دنبال جهاد یا کارهای دیگر نرویم، بلکه باید گروه دیگری هم باشد که وظیفه و هدفشان تفقه در دین باشد و هنگامی که به سراغ اقوام خودشان میروند، برای آنها آگاهکننده و انذارگر باشند. میشود گفت که تعبیر «تفقه در دین»، ریشه و مایهی اصلی شروع فقاهت و تفقه در فضای دینی است. اگر بخواهم به شکل مجمل بگویم: در تفقه چند عنصر معنایی را میتوان دید:
۱٫ اولین عنصر معنایی، مفهوم فقه است که با فهم تفاوت دارد. فقه به فهمی گفته میشود که بر اثر تامل به وجود آمده باشد. وقتی شما از مطالبی که در سطح قرار دارند، عبور کرده و از فهمهای قبلیتان با تامل و اندیشه به فهمهای تازه و عمیقتری میرسید، در اینجا اصطلاحا میگوییم: فقه اتفاق افتاده است. به عبارت دیگر فقه، فهم حاصل از تامل در یافتههای پیشین است. همچنین دارای دقت و تمایز خاصی است. این توضیحی کوتاه دربارهی واژهی فقه بود.
۲٫ دومین عنصر معنایی، مفهوم تفقه است. تفقه به لحاظ صیغه و قالبش که از باب تفعل است، تلبس، تکلف و آماده شدن برای چنین مهارتی را میرساند. تفقه در جایی رخ میدهد که شما بتوانید لباس فقه را بر تفکرتان بپوشانید. در آیهی پیشگفته، تفقه به دین اختصاص شده است و تفقه در دین را باطلاقه از ما خواستهاند.
۳٫ سومین عنصر معنایی، مفهوم دین است. دین مجموعهای از آموزههایی است که خدا و رسول او، برای ما به ارمغان آوردهاند. این مجموعهی آموزهها محدود به احکام نیستند، بلکه شاید، حجم آموزشهای دین در عرصهی اخلاق کمتر از حجم آموزشهای دین در عرصهی احکام نباشد. بنابراین چیزی که از ابتدا از ما خواستهاند، تفقه در مجموعهی دین بوده است، نه فقط تفقهِ در احکام. با اینحال، امروزه، اصطلاح فقه در تفقه در احکام منحصر شده است. حال آنکه در ابتدا از ما نخواسته بودند که صرفا در این حوزه منحصر شویم. آنچه از ما خواسته شده بود، تفقه در همهی حوزههای دین بود که یکی از گستردهترین حوزههای آموزههای دینی، حوزهی اخلاق است.
با توجه به مطالب پیشین، چند نکته روشن میشود:
۱٫ اگر در بحث فقه الاخلاق، از واژهی فقه استفاده میکنیم، منظورمان فقه مصطلح و رایج نیست. فقه مصطلح و رایج این است که شخص بتواند احکام را از ادلهی تفصیلی (کتاب و سنت) به دست بیاورد. ما در اینجا بازگشتی به اصطلاح قرآنی و لغوی داریم و منظورمان از فقهالاخلاق، تاملی است که انسان را در حوزهی آموزههای اخلاقی از سطح به عمق برساند. این مراد ما از واژهی فقه و فقه الاخلاق است.
منظورمان از فقهالاخلاق، تاملی است که انسان را در حوزهی آموزههای اخلاقی از سطح به عمق برساند.
۲٫ رکن دوم این مساله واژهی اخلاق است. واژهی اخلاق در سنت مسلمانان دارای معنایی است که به تعبیر برخی از اساتید، مشابهی عینی در تلقی غربی ندارد. اخلاق در تلقی مسلمانان، به معنای مباحثی است که از ویژگیهای مثبت و منفی انسان (فضائل و رذائل) گفتوگو میکند. به زبان فنیتر، اخلاق در فضای مسلمانان، گفتوگو از چگونگی تحول انسان و ویژگیهای او در جهت صفات مثبت و منفی است. این چگونگی و مکانیزم، در مباحث دینی چه به سمت مثبت (فضائل) باشد و چه به سمت منفی (رذائل)، محل گفتوگو است. اما، این مباحث عینا در مباحث اخلاقی غرب مطرح نیست. البته خیلی از اوقات قسمتهایی از بحثهای ما در بحثهای روانشناسی، جامعهشناسی و حتی علم النفس آنها به شکل دیگری منعکس شده است.
پس توضیح اولم این بود که اخلاق در میان مسلمانان، دربارهی خلقها، ویژگیهای نفسانی، رذایل، فضایل و چگونگی تحول انسان به سمت ویژگیهای مثبت و منفی است. با اینهمه اخلاق در فضای فکری امروز، اصطلاحی متفاوت است و عمدتا بر بحث از ارزشها و باید و نبایدها متمرکز است. این دو بحث در عین حال که به هم ربط دارند، یک بحث نیستند. همچنین در فضای گفتگوی غربی، تعابیر مضاف متعددی در این زمینه وجود دارد؛ از جمله: فلسفهی اخلاق، اخلاق توصیفی، اخلاق هنجاری، اخلاق حرفهای و …. .
منظور از فقه الاخلاق
مراد ما از مجموعهی فقه الاخلاق چیست؟ این دو واژه (یعنی فقه و اخلاق) در کنار همدیگر چه معنایی دارند؟
…