
۹ . «کامل بودن، خودبسندگی و رجحانپذیری سه ویژگی صوری سعادت»؛ نهمین جلسۀ متنخوانی اخلاق نیکوماخوس
کامل بودن، خودبسندگی و رجحانپذیری سه ویژگی صوری سعادتاند
این بحث در مورد مشخصات صوری سعادت بود، یعنی آن ویژگیهایی که سعادت باید داشته باشد. هر کس هم ممکن است سعادت را چیزی بداند، پول یا لذت و…، ولی وقتی تعریفش از سعادت را میپرسیم این سه ویژگی را ذکر می کند. الان کاری به محتوای سعادت ندارد، فعلاً به مؤلفههای سعادت میپردازد. در این نوشته بر غایت کامل بودن تأکید دارد، سعادت غایت کامل است، غایت خودبسنده (self-sufficiency) است و از همه چیز بیشتر قابل رجحان است.
به این سه ویژگی اصطلاحاً مؤلفههای صوری سعادت میگویند، ولی هنوز به محتوای سعادت ورود نکردیم و این بحث در ادامه میآید، فعلاً در مورد مشخصههای سعادت بحث میکند، یعنی چه کسی که سعادت را فلسفه میداند؟ چه کسی که سعادت را قرب الهی و چه کسی که سعادت را پول میداند؟ وقتی در مورد سعادت سؤال کنید این سه ویژگی را میگویند. میگویند سعادت چیزی است که غایت کامل است، یعنی کاملترین غایت است، خودبسنده است، یعنی وقتی سعادت را داشته باشیم دیگر نیاز به چیزی نداریم، اکتفای به ذات دارد.
ویژگی سوم این است که بیش از هر چیز «choiceworthy» است، یعنی ارزش انتخاب دارد و رجحانپذیر است. بنابراین این سه مشخصه را در ابتدا میگوید و این بخشِ اول متنی است که میخوانیم.
قسمت بعدی متن، نکتۀ جالبی میگوید که منظور از خودبسندگی سعادت چیست. معتقد است سعادت برای فردی که در بیابان یا جزیرهای تک افتاده، خودبسنده نیست، یعنی اینطور نیست که فقط او به چیزی نیاز ندارد، اگر من که در جامعه هستم (چون به قول ایشان انسان یک حیوان سیاسی است) واقعاً خوشبخت باشم، این خوشبختی برای خیلیهای دیگر هم خوشبختی است، یعنی آنها هم به چیزی نیاز ندارند، یعنی خوشبختی واقعی من اساساً جدا از خوشبختی دیگران نیست، خوشبختی واقعی نه تنها من را بینیاز میکند بلکه اطرافیانم را هم بینیاز میکند.
اینها نکاتی بود که در متن امروز میخوانیم.
.Our argument, then, has followed a different route to reach the same conclusion
با مسیر دیگری به همان نکتهای که قبلاً در مورد سعادت توضیح دادیم میرسیم.
.But we must try to make this still more perspicuous
اما لازم است که ما این را واضحتر کنیم و بیشتر توضیح دهیم.
Since there are apparently many ends, and we choose some of them (for instance, wealth, flutes, and, in .general, instruments) because of something else, it is clear that not all ends are complete
غایات زیادی پیشِ روی ما هستند. ما در زندگی هر کاری که میکنیم هدفی داریم، چون واضح است که ما غایات زیادی داریم. میان غایات تفاوتهایی وجود دارد، بعضی از این غایات یعنی بعضی از این چیزهایی که ما آنها را طلب میکنیم خودشان واقعاً ارزش ذاتی ندارند، بلکه برای چیز دیگری اینها را میخواهیم، برای اینکه اینها را وسیله کنیم، مثل ثروت که اگر برای ما رفاه و شهرت نمیآورد آن را نمیخواستیم، ثروت را برای رسیدن به چیز دیگری طلب میکنیم. یا ابزار موسیقی و وسایل دیگر که به خودی خود ارزشی ندارند، اینها برای رسیدن به چیز دیگری غایت هستند.
بعضی از غایات ما غایات مقدماتی هستند یعنی غایت و هدف ما هستند ولی نه برای خودشان بلکه برای چیز دیگری آنها را طلب میکنیم. بنابراین معلوم میشود همۀ غایات کامل نیستند و به تمام و کامل نیستند. غایت کامل آن است که غائیّت در آنجا تمام شود و ما در آنجا دیگر دنبال چیزی نباشیم. در این نمونهها غائیّت در آنها تمام نمیشود بلکه خودشان مقدمۀ غایت دیگر هستند.
.But the best good is apparently something complete
روشن است که آن خیر کاملی که ما دنبالش هستیم باید کامل باشد، بنابراین پول و ابزار موسیقی و وسایل دیگر نمیتوانند خیر کامل و سعادت باشند. غایاتی که وسیله هستند برای چیز دیگری غایات نهایی نیستند نمیتوانند سعادت باشند. ممکن است شرط سعادت باشند یا نقشی در تحصیل سعادت داشته باشند، اما جزء ذات سعادت نمیتوانند باشند، فرق است میان اینکه چیزی شرط یا مقدمۀ چیزی باشد در بعضی شرایط (مثلاً ارسطو پول را همیشه وسیلۀ سعادت نمیداند) و چیزی که جزء ذات سعادت باشد.
And so, if only one end is complete, the good we are looking for will be this end; if more ends than one are complete, it will be the most complete end of these.
اگر در عالم فقط یک غایت کامل باشد، آن چیزی است که ما اسم آن را سعادت میگذاریم و آن را دنبال میکنیم، اما اگر چند غایت کامل باشد (چون در مورد این هم در اخلاق نیکوماخوس بحث شده است که آیا سعادت یک چیز است یا چند چیز است؟ آن چیزی که سعادت حساب میشود یک غایت است یا چند غایت میتوانند غایت کامل باشند، آیا این قابل قبول است یا نیست؟ فعلاً این را به صورت احتمالی طرح میکند) همان چند غایت کامل هستند.
در مضامین اخلاقیِ دینی هم همین مطلب وجود دارد. مثلاً عدالت در اسلام غایت کاملی است و حضرت علی (ع) میفرمایند اگر بهشت و آخرتی نبود مکارم اخلاقی طلبیدنی بودند، ولی منافاتی ندارد که غایت کاملتری به نام قرب الهی باشد که اینها را هم تحت پوشش قرار دهد.
سؤال: در مورد سعادت هم میتوان سؤال کرد که سعادت را برای چه به دست میآورید؟
پاسخ: در مورد سعادت دیگر این سؤالها پیش نمیآید و سؤالات بیمعنایی میشوند، سؤال لفظی میتوان در مورد هر چیزی پرسید، اما این سؤال معنا ندارد، چون کسی نمیتواند بپرسد من برای چه میخواهم سعادتمند شوم؟! البته از نظر ارسطو این سؤال بیمعنایی است چون این «principle first» عقل عملی است، همانطور که شما نمیتوانید بپرسید چرا اجتماع نقیضین محال است، first principle عقل عملی توضیح ندارد، یعنی این شروع عقل عملی است مگر اینکه بگویید عقل را کنار میگذارم همانطور که برخی گفتند چرا اجتماع نقیضین محال است. اما در این سنت کسی نمیتواند بپرسد چرا نقیضین جمع نمیشوند.
برای ارسطو first principle عقل عملی یعنی چیزی که عقل عملی را تعریف میکند و جنس عقل عملی این است و نمیشود این را از عقل عملی گرفت.
اگر بیش از یک غایت کامل است باید ببینیم کدام از همه کاملتر است و کاملترینشان را انتخاب کنیم. اتفاقاً در مضامین دینی هم این ادعا وجود دارد. در ارسطو عدالت یک غایت کامل است، یعنی آن را برای خودش میخواهد و از آن چیزی نمیخواهد، شجاعت هم همینطور است. فضایل اخلاقی این ویژگی را دارند، اما جالب است که اینها most complete نیستند و از اینها کاملتر هم هست، اینها را برای سعادت هم میخواهیم و با هم منافاتی نیز ندارند، تصورش مشکل است چون چیزی خودش غایت کامل است، ولی همان زمان که غایت کامل است خودش مقدمهای است برای غایت کاملتر.
در مضامین اخلاقیِ دینی هم همین مطلب وجود دارد. مثلاً عدالت در اسلام غایت کاملی است و حضرت علی (ع) میفرمایند: اگر بهشت و آخرتی نبود مکارم اخلاقی طلبیدنی بودند، ولی منافاتی ندارد که غایت کاملتری به نام قرب الهی باشد که اینها را هم تحت پوشش قرار دهد.
این سخن با حرف ارسطو همسویی دارد، در ارسطو هم همینطور است، اگر برای انسان سعادتی نبود (برفرض محال) ولی خود عدالت مطلوب کاملی بود و کاملاً غائیّت داشت و ما آن را میخواستیم ولو اینکه ما را به چیز دیگری نمیرساند ولی الان برای ما سعادت را هم ایجاد میکند.
…
جلسۀ بعدی (جلسۀ دهم)

سلام خسته نباشید اینا که گفتید اصلا یک کلمه ش در مورد خودبسندگی نبود اینهمه صحبت اصلا راجع به چی؟ اصلا هدف شما از این صحبتها چی بود خواستید خودبسندگی آموزش بدید؟ یا ترجمه متن انگلیسی ؟
خواهشن موضوع بحث یا آموزشتون رو درست عنوان کنید
شما بجا اینهمه بحث چند تا جمله مفید راجع به مهارت خودبسندگی میگفتید.
من هر چی دقت کردم که نکته ای یا جمله ای در مورد مهارت خودبسندگی از حرفا پیدا کنم نشد.یعنی نبود چیزی.