تأثیرات علم اخلاق بر استنباط حکم فقهی
مقدمه
فقه، علمی مهم و موردتوجه در حوزۀ رفتارهای فردی و اجتماعی مسلمانان است. این رو، رفع نواقص، تکامل و روزآمدی آن از دغدغههای جدی و بهحق هر اندیشمند در حوزۀ علوم اسلامی به شمار میآید. بیشک یکی از عوامل مهم در تکامل، روزآمدی و پیشرفت یک علم، توجه به تعامل آن با علوم مرتبط است. این هدف (تکامل علم فقه) ایجاب میکند که فقه را جزیرهای جدا از دیگر علوم همگن با آن ندانیم و از تأثیرات آن علوم بر فقه و تعامل فقه با آنها غافل نشویم.
اخلاق اسلامی از علوم اسلامی مرتبط با عمل و رفتار است و به این جهت از علوم همگون با فقه به حساب میآید. بررسی و تحلیل تأثیرات این دو علم بر یکدیگر و در نتیجه، هماهنگی آنها با هم از امور ضروری در منظومۀ علوم اسلامی به نظر میرسد. بررسی تعاملات و تأثیرات این دو علم بر یکدیگر مجالی بسیار بیشتر از یک مقاله میطلبد و از همین رو، در این مقاله، قصد بررسی تأثیرات علم اخلاق بر علم فقه را داریم.
علم اخلاق و گزارههای اخلاقی میتواند بر حوزههای مختلفی از فقه تأثیرگذار باشد؛ از جمله شخصیت فقیه، استنباط احکام فقهی، افتاء و استفتاء فقهی، روش تبلیغ احکام فقهی و عمل به احکام فقهی.
علم اخلاق و گزارههای اخلاقی میتواند بر حوزههای مختلفی از فقه تأثیرگذار باشد؛ از جمله شخصیت فقیه، استنباط احکام فقهی، افتاء و استفتاء فقهی، روش تبلیغ احکام فقهی و عمل به احکام فقهی. البته، آنچه در اینجا در صدد تبیین و بررسی آن هستیم، تأثیرات علم اخلاق بر «استنباط احکام فقهی» است.
این تحقیق به دنبال بررسی تأثیرات علم اخلاق بر استنباط احکام فقهی با تأکید بر دیدگاه امام محمد غزالی (۵۰۵-۴۵۰ق) -فیلسوف، متکلم و فقیه نامدار سدۀ پنجم-است. میتوان غزالی را از پیشگامان تحول در علم فقه، با تکیه به آراء اخلاقی، دانست. غزالی در کتاب احیاء علوم الدین که بزرگترین و نامبردارترین اثر اوست، دو گونه بحث ناظر به فقه دارد؛ نخستین و معروفترین بحث او در این رابطه، بحثی علمشناختی است و غزالی در صدد تعیین و تبیین منزلت و جایگاه «علم فقه» در میان دیگر علوم دینی و غیردینی برآمده است و در ضمن این مباحث است که علم فقه را علمی دنیایی میانگارد. دومین بحث غزالی در این زمینه، بحث از فروعات فقهی و تبیین سبک جدیدی در استنباط احکام فقهی است. آنچه در این مقاله مورد نظر نویسندگان است، بحث و مسئلۀ دوم است و از بحث اول جز به مناسبتْ سخنی آورده نخواهد شد. در نیتجه، پرداختن به این بحث که آیا فقه علم دنیایی است یا نه؟ آیا علم فقهشناسی غزالی درست است یا نه؟ هدف و رسالت این مقاله نیست.
غزالی معقتد است سایۀ ظاهرگرایی و قشرینگری بر احکام استنباطات فقهی افکنده شده است. به همین دلیل از اندیشمندان فقهی به «فقهاء الظاهر» تعبیر میکند. هر امر و فرمان صادرشده از شارع مقدس، ظاهری دارد و باطنی. برای مثال، نماز ظاهری دارد که همان اعمال و شرایط مخصوص است که در زمان و مکان خاصی انجام میگیرد و باطنی دارد که نزدیکی انسان به خدا، دوری از گناه و پرهیز و پیراستن انسان از کبر است. فقه -به اعتقاد غزالی- در روش مرسومش تنها ظاهر فرامین شارع را تبیین و تشریح میکند، اماز نیاز است در کنار آن ظاهر، باطن حکم فقهی نیز استنباط شود و استنباطات فقهی به نحوی باشد که ظاهر عمل با باطن آن هماهنگ و همجهت باشد. به همین مناسبت ایدۀ غزالی در استنباط احکام فقهی را «استنباط باطنگرایانه» محصول آن را «فقه باطنی» مینامییم.
…