چطور برای حفظ انسانیت از انسانبودن فرار میکنیم؟
به نظر من یکی از عناصر تعریفکنندۀ انسان تواناییِ توجه به دیگران است؛ نه اینکه صرفاً بگوییم توجه داریم، بلکه با همۀ وجود این توجه را درک کنیم، اینکه همدلی کنیم.
ما این ظرفیت را داریم که احساسات دیگران را طوری درک کنیم که گویی احساسات خودمان هستند. وقتی برای اولینبار کودکانمان دوچرخهسواری میکنند یا در فوتبال گل میزنند، لذت آنها را احساس میکنیم؛ همچنین از اینکه کسی از یک جدایی رنج میبرد، به گریه میافتیم و از خوشاقبالی دیگری به وجد میآییم. حتی اگر آن فرد صرفاً یک آشنا باشد یا حتی یک غریبه، چنین احساساتی را تجربه میکنیم.
وقتی بناست دربارۀ همدلی بیندیشیم، برایمان روشن است که همدلی ابرقدرتی شگفتانگیز است. به ما امکان میدهد خود را وارد ذهن دیگری کنیم و زندگی را از دیدگاه او ببینیم و احساس کنیم.
وقتی بناست دربارۀ همدلی بیندیشیم، برایمان روشن است که همدلی ابرقدرتی شگفتانگیز است. به ما امکان میدهد خود را وارد ذهن دیگری کنیم و زندگی را از دیدگاه او ببینیم و احساس کنیم. البته، نمیتوانیم کاملاً خود را جای آن فرد بگذاریم، اما میتوانیم به او نزدیک شویم. اعجابانگیزتر اینکه گاهی وقتی فیلمی را میبینیم یا کتابی را میخوانیم، شادی و غم شخصیتهای داستانی را حس میکنیم؛ گویی آنها آدمهایی واقعی هستند.
شما چطور دیکتاتوری میشدید؟
وقتی دربارۀ توانایی توجه به دیگران سخن به میان میآید، اقتصاددانان اصطلاح ظاهراً خنثیترِ «منفعت اجتماعی» را بهعنوان روشی برای ارزیابی و درک این توانایی به کار میبرند. در اینجا نمونهای از چگونگی محاسبۀ منفعت اجتماعی با استفاده از سامانهای تجربی به نام «بازی دیکتاتور» را میبینید.
در نسخۀ عمومی بازی دیکتاتور، دو شرکتکننده داریم. شرکتکنندگان یکدیگر را نمیشناسند و هرگز هویت دیگری را نخواهند دانست. یکی بازیکن الف است (به شرکتکنندگان نمیگوییم که نقش این بازیکن «دیکتاتور» است) و بازیکن دیگری ب است («گیرنده»). مقداری پول به دیکتاتور میدهیم، مثلاً ۱۰۰ دلار. بعد، از دیکتاتور میخواهیم پول را بین خود و بازیکن ب تقسیم کند. هر نوع سهمبندی پذیرفته میشود. دیکتاتور میتواند تمام پول را نگه دارد و چیزی به گیرنده ندهد. میتواند ۵۰ دلار را نگه دارد و نیم دیگر را ببخشد. همچنین میتواند چیزی برای خود نگه ندارد و تمام پول را به گیرنده دهد.
…