مراحل مراقبه در آیات قرآن
عرض شد یکی از منازل مراقبه داشتن مصاحب خود، رفیق خوب و همراه خوب و رهیافته است. در این رابطه آیاتی را در جلسه گذشته با عنایت الهی و از برکات نورانیّت او استفاده کردیم و حاصلش این بود که ما در تمام نمازهای خود از خدای خودمان همراه و هم کاروان طلب میکنیم «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ * صِراطَ الَّذینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ»1 آدم در خط باشد، با این کاروانها همراه است. کسی در ایّام اربعین بین نجف و کربلا باشد. همه کسانی که به آنجا میروند با آنها همراه است.
کسی در صراط مستقیم باشد با منعمُ علیهم معیّت دارد. «وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَّذینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ»2 قرآن چهار گروه را منعمُ علیهم معرّفی میکند.
صادق بودن انسان در تمامی مراحل زندگی
آیه دیگری که خدمت شما قرائت شد «وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقینََ»3 این هم تصریح داشت که کون و وجود و زندگی انسان قرین با صادق باشد. صادق با کسی که راست میگوید فرق دارد. گاهی مثل «عَمِلَ الصَّالِحاتِ»4 و صالح میمانند. کسانی که «صَدَقُوا»5 نظر بر حسن فعلی دارند، امّا در صادق نظر بر حسن فاعلی است. کسانی که وجودشان، ذات و گوهرشان جز صداقت چیزی ندارد. اینها هم صدق تکوینی دارند و هم صدق تشریعی دارند. «وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقینََ».
بزرگ شدن حضرت موسی در دامن پروردگار
از جریان حضرت موسی کلیم هم استفاده میشود موسی معلَّم الهی بود، قدم به قدم خدا دست موسی را گرفته است. در انعقاد نطقه، در دوران حمل او، تولّد او، افتادن او در آتش بعد افتادن او در آب، افتادن او در دامن دشمنش که به خاطر او ۲۰ هزار کودک را کشته بود که او به وجود نیاید، ولی خدا در دامن خود حضرت موسی را بزرگ کرد.
دنبال عبد صالح بودن حضرت موسی (علیه السّلام)
در جای جای زندگی خود ما دست پنهان و آشکار خدا را میبینیم. این خواستهی حضرت موسی هم جزء همان الهامات و تعلیمات الهی است که دنبال عبد صالحی بود. «فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبادِنا»6 ،–«فَوَجَدا» به معنی یافتن است- معلوم میشود جستجو میکردند، دنبال او بوده که یافته است. خود این برای ما درس است منتها نحوهی استفاده از دوست را در آیات سورهی مبارکهی کهف ملاحظه کنید،
«فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبادِنا … * هَلْ أَتَّبِعُکَ عَلی أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً». (قرائت آیات ۶۰ تا ۶۷)
حضرت موسی دنبال کسی بود، به او گفته شده بود در مجمع بحرین که علامت آنجا این است که ماهیهای مرده، زنده میشوند. آن عبدی که سراغ او را میگیری میتوانی آنجا پیدا کنی. اینها هم به آنجا رفتند و شمعون که در خدمت حضرت موسی بود، ماهی را انداخت و زنده شود و به دریا رفت، ولی فراموش کرد. خودش هم میگوید: «ما أَنْسانیهُ إِلاَّ الشَّیْطانُ»7 این بود که آنجا متوقّف نشدند، عبور کردند و رفتند و در مسیر حضرت موسی سراغ ماهی را گرفت، گفت: خیلی خسته شدیم، او هم به یاد آورد ماهی داخل آب رفت، معلوم شد همان جا موعد بوده است، این بود که برگشتند. در برگشتن «فَوَجَدا» با هم دیدند، امّا در همراهی حضرت موسی دیگر شمعون نیست. حضرت موسی به تنهایی از آن عبدی که سراغ او را میگرفت، این درخواست را میکند آیا اجازه میدهی من تابع تو باشم؟! دنبال تو بیایم تا اینکه از آنچه «عُلِّمْتَ» تو معلَّم هستی، تو شاگرد خدا هستی، برای من همراه جدید رشدی باش.
از لوازم انسان مؤمن و متکامل
این نشان میدهد حتّی شخصیّتی مثل حضرت موسی جزء کلاسهای قرب الهی است، محبّت صالحین، عشق به صالحین، همراه بودن کسانی که ره به سوی خدا پیمودند و به مقصد رسیدهاند، جزء لوازم ایمان مؤمن است، جزء لوازم کمال انسان متکامله است.
نبوّت داشتن حضرت موسی (علیه السّلام)
حالا بحث اینکه آیا حضرت موسی در آن زمان نبوّت داشته است یا نداشته است؟ اگر حضرت موسی نبی بوده، اولوالعزم هم بوده، قهراً غیر او هر کسی است زیر مجموعهی خود حضرت موسی بوده است، چطور به او میگوید: «هَلْ أَتَّبِعُکَ عَلی أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً»8 اینها جای بحث خود را دارد ولی آنکه مورد نظر است اینکه حضرت موسی هم جویا بود، عطش داشت، از خدا خواسته بود، وعده هم گرفته بود وقتی هم یافت، نحوهی استفادهی آن، این است که انسان با کسی که راه رفته است و به قرب الهی رسیده است، حالا من میخواهم در این خط دنبال او بروم، یعنی تعلیم او تعلیم حرکتی است. «مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً» اینطور نیست که با همدیگر بنشینیم، نه، تو برو و من را هم با خودت ببر. این راه باطنی است، او رفته است، میداند، او میگوید من هم با تو میآیم.«أَتَّبِعُکَ» هر خطی را تو بروی من هم با تو هستم، تا اینکه به من تعلیم بدهی. این تعلیم نتیجهی عمل است.
…