چگونه منتقدان را کله پا کنیم؟
با کلی خون جگر و مرارت، مقاله یا کتابی می نویسیم و پس از گذر از هفت خوان ارزیابی، تایید و نشر، هنوز از لذت دیدن حاصل زحمت خود برخوردار نشده ایم و عرق تن مان خشک نشده است که ناگهان منتقدی یک کاره از راه می رسد و به نام نقد، چوب حراج به دارایی فکری ما می زند و بی رحمانه آنچه را با تلاش شبانه روزی بافته ایم، پنبه می کند و دست آخر ما را می شورد و می گذارد کنار. با دیدن چنین نقدی در این یا آن مجله به خشم می آییم که در ذهن خود بارها منتقد را تکه پاره می کنیم و در پی راهی بر می آییم که گاه در قالب برخورد شفاهی و معمولا در شکل پاسخ نقد منتشر می شود. زمانی نیز پیش از آنکه نقدی در مجله ای چاپ شود، شیر پاک خورده ای خبر آن را به ما می رساند و ما شتابان نزد سردبیر می رویم و ریش گرو می گذاریم تا مانع از نشر آن شویم؛ اما سردبیر به ما که می رسد، مثلا صفت شریف حق طلبی اش گل می کند و می خواهد حتما این نقد را به هر قیمتی که شده، چاپ کند. زمانی نیز پس از چاپ نقد متوجه آن شده، خود را به سردبیر می رسانیم و اعتراض می کنیم که چرا این نقد بی ارزش و به تعبیر دقیق تر این یاوه ها را چاپ کرده است و دریغ که سردبیر هر توضیحی بدهد، آب رفته به جوی باز نمی گردد. نهایت آنکه به ما لطفی می کند و از ما می خواهد اگر ما هم پاسخی داریم، برای درج در مجله ارسال کنیم؛ اما چه سود؟ به قول حمید مصدق: «گیرم که آب رفته به جوی آید، با آبروی رفته چه باید کرد؟»