تاملی بر مسئلهی « اخلاقِ ویرایش» در فضایِ اینترنت
۱. ما انسانها از همان زمانی که خط را اختراع کردیم، «ویرایش» را نیز اختراع کردیم. مرادم از ویرایش نه علمِ «ویراست» بلکه خودِ عملِ سادهی «تصحیحِ خطا»ست: یعنی زمانی که از فلان کلمه و عبارتی که نوشتهایم رضایت نداریم و آن را با کلمه یا عبارتِ دیگری «ویرایش» میکنیم. ما در پیِ آنیم که اگر عبارت یا کلمهای «مترادف» یا «دلالت» بر «مقصودِ ما» نداشت، آن را با ویراستن اصلاح کنیم و معنایِ صحیح را به مخاطبِ خودمان برسانیم.
۲. تا پیش از دورانِ امروز، یعنی تا زمانِ دستنوشته و ماشینِ تحریر، ویرایش هزینهبردار بود. ما بایست «خط میزدیم» یا «از نو» مینوشتیم و یا در بهترین حالت به غلطگیرهایی چون پاککن و … رجوع میکردیم. اما دنیایِ امروزِ ما (به لطفِ کامپیوترها) مسئله را تغییر داده است: خودِ ویرایش کردن هیچ هزینهی خاصی را برای ما ایجاد نمیکند؛ ما مینویسم و آنقدر ویرایش میکنیم تا دستِ آخر به نسخهی مطلوبمان برسیم. اما گویی مسئله فقط بر سرِ «نوشتن» نیست بلکه ما آنچه که «نوشتهشده» و «منتشرشده» را نیز میتوانیم ویرایش کنیم. فیالمثل من اکنون تواناییِ آن را دارم که مطلبِ سه سالِ پیشِ فیسبوکم را ویرایش کنم، زبانِ آن را قوامِ بیشتری دهم و در نهایت آشفتگیِ مفتضحانهی آن را کمی بهبود بخشم. به گمانم مسئلهای که این جهانِ جدید برای ما مطرح میکند قابلِ تامل است: چه تمایزی است مابینِ ویرایشِ پیشِ از انتشار و ویرایشِ پس از انتشار؟
۳. ما با عملِ «ویرایش»، «ویر» را میآراییم و به آن «آیش» میدهیم. خودِ «ویر» به معنایِ «نگاهداشتن» (حافظه) و «خردمندی» است و «ویرا» نیز به معنای «هوشمند» و «آموزنده». به همین ترتیب، ویرایش چیزی جز «نگاه داشتنِ آن چه که باید باشد(یا هست)» نیست. معنایِ انتشار نیز روشن است: درازکردنِ چیزی به واسطهی یک مدیوم. ترویج، شیوع، پراکندن و گستردنِ آن چیزی که ما ارادهکردهایم تنها نزدِ خودمان نماند وتوسطِ «یک چیزِ دیگر» (فیالمثل همین پلاس) به دیگر اذهان نیز «سرایت» کند. بنابراین ما میتوانیم «ویرایشِ امرِ انتشاریافته» را چنین تعریف کنیم: «ساماندادنِ دوبارهی امری که سرایت کرده است؛ جهتِ نگاهداشتنِ آن چیزی که بایست میبود».
۴. به گمانِ من و با توجه به تعریفِ بالا روشن است که معیارِ «انتشارِ یک امر» نه «پستشدن» یا «بارگزاری» بلکه «سرایتکردن به اذهانِ دیگری» است. چه تمایزی است مابینِ آن نوشتهای که هیچگاه فرستادهنشد و آن نوشتهای که هیچگاه خوانده نشد؟ چه تمایزی است مابینِ آن نوشتهی پر سوزِ عاشقانهای که من هیچگاه برایِ او «ایمیل» نکردم و همان نوشته وقتی که برای تلگرامِ او فرستادم و هیچگاه «دیدهنشد»؟ به گمانم مابینِ این دو رخداد هیچ تمایزی وجود ندارد: هر دویِ آنها امری سرایتنکرده و منتشرنشده هستند. پس اگر ما چیزی را فرستادیم و بنا بر هر علتی به کسی سرایت نکرد، ویرایشِ چنین چیزی جزوِ احکامِ امرِ منتشرنشده (مالکیتِ تام) ملحوظ خواهد شد.
۵. احتمالن این گزاره به مثابهی حسی مشترک بدیهی باشد: «امرِ منتشرنشده تحتِ مالکیتِ تامِ صاحبِ آن است و هر نوع ویرایش بر آن مجاز است». کسی نمیتواند به من بگوید که قبل از انتشارِ این نوشته چه چیزی را میتوانم تغییر دهم و چه چیزی را نمیتوانم تغییر دهم: من صاحبِ این نوشته هستم و هر نوع ویرایشی که بپسندم را بر رویِ آن اعمال خواهم کرد. بنابراین به گمانم مسئله بر سرِاین است که «اگر ما امکانِ ویرایشِ امورِ منتشرشده را داریم، تا چه حد مالکِ این ویرایش هستیم و تا چه حد توانِ این کار را داریم؟». سه حالت را میتوان مطرح کرد: اول) آیا من میتوانم خطاهای نگارشی یا املایی را اصلاح کنم؟ دوم) آیا میتوانم حذف و اضافاتی در معنای متن داشته باشم؟ و در نهایت سوم) آیا میتوانم «معنایِ کلیِ نوشته» را تغییر دهم؟ هر سهی این فرضها بنا بر این حقیقت است که ما مالکِ حقیقیِ نوشتههایمان هستیم؛ اما مسئله بر سرِ این است که تا چه اندازه این «مالکیت» اجازهی «تغییر» را نیز میدهد؟
۶. در نگاهِ من و در حالتِ اولِ تغییر، ما مجاز به هر نوع تغییری هستیم تا آنجایی که این تغییر منجر به «حذف» و «اضافه» در معنایِ نوشته نشود (که در این صورت جزوِ مصادیقِ حالتِ دوم قلمداد خواهد شد). در گروههای تلگرامی انواع و اقسامِ «خطاهای تایپی» را میبینیم که اکنون کاربران میتوانند به راحتی آنها را اصلاح کنند و نیاز به تولیدِ پیامهای جدید برای «اصلاح» پیامهای قبلی نباشد. این فرصتِ بزرگی است که اینترنت فراهم آورده: ویرایشِ پس از انتشار تبدیل به راهِ حلی برای جبرانِ خطاها و لغزشهای تایپی میشود. هر چند ما این سو و آنسو با «شهوتِ اسکرینشات» نیز روبرو هستیم: شهوتی که تمامِ همتِ خودش را بر «پیشی گرفتن از ویرایش» گذاشته است. چنین شهوتی از «سوتیگرفتن» و «روکردنِ دستها» لذت میبرد: فلان سایتِ رادیکال اشتباهی نگارشی دارد و چنان اسکرینشاتش را با افتخار پخش میکنند که گویی مخفیانهترین اسنادِ مافیایِ فساد را منتشر کردهاند. حداقل برای من یکی که احترام گذاشتن به «فرصتِ ویرایشِ غلطهای دیگری» امری روشن است؛ چه این که بعید است همین نوشته نیز عاری از این غلطها باشد. به هرروی، هیچ کدام از ما بری از خطا نیستیم و بعید است که هیچ کدام از ما تجربهی چنین اشتباهاتی را نداشته باشیم: «ویرایشِ پس از انتشار» مکانیزمی است که در اختیارِ همه قرار گرفته تا همهی ما به مساوات از آن بهرهمند شویم و خطاهای ناخواستهی خودمان را اصلاح کنیم. به همین دلیل با همدلی و کمی صبر و کاستن از دشمنیها، این مکانیزم میتواند زندگیِ ما در این دنیایِ نوین را بهتر از قبل سازد.
غامضترین پرسش در مسئلهی ویرایشِ پس از انتشار، پرسش از آن ویرایشی است که منجر به تغییرِ جزئی در معنا و در عینِ حال حفظِ معنایِ کلیِ متن میشود. گفتیم که ویرایشِ پس از انتشار به معنایِ ساماندادنِ دوبارهی امرِ سرایتکرده و در جهتِ نگاهداشتنِ معنای متن است.
۷. غامضترین پرسش در مسئلهی ویرایشِ پس از انتشار، پرسش از آن ویرایشی است که منجر به تغییرِ جزئی در معنا و در عینِ حال حفظِ معنایِ کلیِ متن میشود. گفتیم که ویرایشِ پس از انتشار به معنایِ ساماندادنِ دوبارهی امرِ سرایتکرده و در جهتِ نگاهداشتنِ معنای متن است. فیالمثل من متنی را منتشر میکنم که مبنایِ آن ارائهی استدلالی جهتِ طرفداری از دولتِ روحانی است و در این متن سه استدلال و چهار شاهدِ مصداقی را نیز تعبیه میکنم. پس از انتشارِ این متن درمییابم که یکی از چهار شاهدِ من غلط است: حذفِ این شاهد تاثیری بر «معنایِ کلِ متن» (که توسطِ سه استدلال و سه شاهدِ دیگر پشتیبانی میشود) نمیگذارد اما به هر حال «معنایی» از دلِ متنِ سرایتکرده به دیگران کاسته شده است. در این گرهگاه است که دو معیارِ «سرایت» و «مالکیت» به بالاترین حدِ تعارضِ خودشان میرسند: اگر من چیزی را منتشر کردهام که دیگری نیز به حدی آن را دریافت کرده است و تا حدِ خاصی مالکِ آن است (شما بر متنِ من در صفحهی نمایشِ خودتان مالکیت دارید و هنگامی که آن را خواندید نیز در ذهنِ خودتان بر آن مالکیت دارید)، آیا مجاز هستم که در بخشی از آن چنان تغییری را ایجاد کنم که قسمتی از معنایِ متن تغییر کند؟ در نگاهِ من و در مواجهه با این مسئله نیز ما باید به همدلی توسل جوییم؛اما این بار از سویِ مالک و نه سرایتشده: اگر ما میخواهیم از این قسم ویرایشها بهره ببریم بهتر است که در خودِ متن خللی ایجاد نکنیم و از قابلیتِ «بعد التحریر» استفاده کنیم. در چنین حالتی نه تنها آن جزءِ معنایی از دست نرفته است بلکه جزءِ معناییِ افزوده شده نیز متمایز از کلیتِ متن میتواند در بابِ «موضعِ جدیدِ ما» آگاه بخش باشد. در واقع نیازی نیست که من آن شاهدِ چهارم را حذف کنم بلکه تنها کافی است که در بعد التحریر، شاهدِ چهارم را ناکافی و در عینِ حال بیتاثیر در معنایِ کلِ متن معرفی کنم. باور دارم که در چنین وضعیتی خوانندهی متن (یا بینندهی ویدئو یا هر چه) بنا بر همان حسِ مشترکِ اخلاقی با نویسنده همدلی خواهد کرد و نه تنها او را به خاطرِ اشتباهش سرزنش نخواهد کرد، بلکه شجاعتِ او در اعتراف به اشتباه یا تغییرِ نگاهش را خواهد ستود. خلاصه آن که در چنین وضعیتی «کلیتِ متن» بدونِ هیچ تغییری پابرجا خواهد ماند و «بعدالتحریر» تنها به مثابهی «اصلاحیهای پسینی» آن را «تشریح» میکند.
۸. لازم است که حالتی را میانِ حالتِ اول و دوم تبیین کنم و آن حالت، «انتشاری است خارجی که حاشیهای بر معنایِ متن میگذارد». فرض کنیم که من در متنِ خودم غلطِ نگارشی یا املاییای دارم (حالتِ اول) و شخصی در کامنتها یا استریم، مرا از وجودِ چنین غلطِ نگارشی یا املاییای آگاه میکند(فرض کنیم که در اینجا مسئلهی «پلیسِ املایی» مطرح نیست). حال من دو راه پیشِ رویِ خودم دارم: اول آن که غلطم را درست کنم و تذکرِ دوستِ عزیز را محترم شمارم و دوم آن که این این غلط را تصحیح نکنم و در متن ویرایشی را انجام ندهم (باز هم با این فرض که ما یکی از مدافعانِ «غلطِ املاییِ بیشتر=زندگیِ بهتر» نیستیم و میدانیم که آراستگیِ زبان به سرایتِ خودِ متن به دیگران کمک میکند). هر چند که شهودِ عرفیِ ما حکم به پیروی از راهِ حلِ اول میدهد اما به گمانِ من راهِ منطقی و اخلاقی، مسیرِ دوم است. در نظرِ من کامنتِ آن دوستِ عزیز حاملِ اصالت، وجود و معنایی است که بازبسته به متنِ ماست و در صورتِ ویرایشِ متنِ ما، معنا و موجودیتِ آن کامنت نیز از دست خواهد رفت. در واقع این کامنت «شرحی» است بر متنِ ما و اگر متنِ ما فاقدِ نقطهی ارجاعِ آن شرح شود، آن شرح نیز بیمعنا میشود و چون امری «مهمل» به نظر میآید. بنابراین در چنین حالتی ویرایشِ متن توسطِ ما، منجر به «مرگِ یک معنایِ اقماریِ دیگر» میشود (حالتِ دوم) و این به زعمِ من ناپسندیده است. پیشنهادم در چنین مواردی همان پیشنهادِ حالتِ دوم است: بازکردنِ یک بعدالتحریر، تشکر از فردِ تذکردهنده و قیدکردنِ این نکته که فلان مسئله را باید اینگونه ویرایش شود اما برای بیمعنا نشدنِ «متنِ منتشرشدهی فردِ تذکردهنده» این ویرایش انجام نمیپذیرد. برای این که این مسئله ملموستر شود مثالی دیگر نیز میتوان زد: فرض کنید که من به واسطهی کامنتِ دوستی فهمیدهام که شاهدِ چهارمِ متنِ دفاع از روحانی غلط و غیرِ قابلِ استناد است. آیا ما جایزیم که شاهدِ چهارم را نیز از متنمان برچینیم؟ آیا اگر کسی یک سالِ بعد به این متن و آن کامنت مراجعه کند نمیپندارد که دوستِ ما در حالِ مهملگویی است و او تذکری داده است که خودِ متن آن را رعایت کرده است؟ بنابراین بهتر است که در چنین حالتی ما بعدالتحریر به متن اضافه کنیم تا در ضمنِ همدلی، معنایِ مدِ نظرِ ما نیز در بهترین حالت حفظشود و به دیگران سرایت داده شود. احتمالن نیاز به تذکر نباشد که من به شخصه صدورِ این کامنتها را در فضایِ خصوصی میپسندم: یعنی همان همدلیای که در انتهایِ بندِ هفت از آن سخن راندم. در واقع حداقل برای مسائلِ پیشِ پا افتادهای چون غلطهای نگارشی یا املایی (یا حتی دستوری) نیازی نیست که پتکِ نقد را چون «شرحی عالمه بر متنِ مشارالیه» فرود آوریم. میتوان با کمی همدلی این «شرحِ اقماری» را به «تذکری خصوصی و دوستانه» بدل کرد و به نویسنده اجازه داد که بدونِ بعدالتحریر متنِ خودش را اصلاح کند.
ما میتوانیم بر رویِ آیندهی نیامده به راحتی تاثیرِ جدید بگذاریم و «ظهوری جدید» را برای آن اینده عرضه کنیم. این امر چالشِ متافیزیکی و اخلاقیِ بزرگی است و در آینده این چالش بزرگتر و سهمگینتر نیز خواهد شد.
۹. در نهایت حالتِ سوم میماند: آیا ما مجاز هستیم که متنِ سرایتدادهشده را آنچنان ویرایش کنیم که کلِ معنایِ متن از دست برود؟ روشن است که من با چنین کاری مخالف هستم. ما تصمیمی بر انتشارِ یک متن گرفتهایم و در همان زمانی که اولین فرد این متن را میبینید، مالکیتِ معنایِ این متن نیز در حینِ انتشار و سرایت، به اشتراک گذاشته میشود. این که من به گذشته حرکت کنم و متنِ یک سالِ پیشِ خودم را آن چنان ویرایش کنم که معنایِ متضادی از دلِ آن برخیزد، در ابتداییترین برچسب، یک «ریاکاری» است. من خودم و مواضعِ خودم را در گذشته به گونهای نشان دادهام و تغییرِ آن مواضع و «خودِ نشاندادهشدهام» نمیتواند صحیح باشد. شجاعتِ اخلاقی حکم میکند که من به جایِ ویرایش (یا حتی حذف)، اصلاحیهای بر «تغییرِ عقیدهام» بنویسم و روشن کنم که اکنون من به معنایِ متنِ قبلی اعتقادی ندارم. بلی! این مسئولیتِ اخلاقی سنگینی است اما به گمانم تنها مسئولیتی است که ما در مقابلِ آنچه که «منتشر میکنیم» بر عهده داریم: انتشار (چه متن باشد، چه نظر باشد، چه فیلم باشد و چه صوت و …) ظاهرکردنِ چیزی بر دیگران است که تا پیش از آن ظاهر نشده بود و ما در مقابلِ این ظهور (در کلِ فضایِ اینترنت و به خصوص شبکههای اجتماعی) مسئولیم. ما باید در هر بار فشردنِ دکمهی «ارسال» این مسئولیت را به خودمان یادآور شویم. چه این که شاید با این یادآوری باشد که ما اینچنین بیمحابا هر چیز که به دستمان میآید را منتشر نکنیم. من در مقامِ «ستایشِ سکوت» نیستم (چه این که امری است بس ستایششدنی) بلکه تنها میخواهم تذکری در بابِ «ناسکوت» بدهم: اگر ناسکوت بیرون آوردنِ سکوت از فضایِ تیره و تارِ خویش است، ما نه تنها در مقابلِ «آن چه که به دیگران گفتهایم» مسئولیم، بل آن که در مقابلِ کلِ آنچه که «نمیتوان در بابِ آن سخن راند» نیز مسئولیم. ما به این سکوت یورشبردهایم و میخواهیم تکهای فتحشده از آن را به عنوانِ غنیمت به دیگران نشان دهیم: آیا این تکه از میانِ بینهایت تکهی «گفتهنشده» ارزشِ گفتن و پذیرشِ مسئولیت در مقابلِ هر دو جبهه (حقیقت و حقیقتِ سرایتداده شده به دیگران) را دارد یا این که خیر! این تکه تنها پسماندهای متعفن از حقیقت است؟ و پستر: هنگامی این تکه را ارائه کردیم آیا این توان را در خود میبینیم که اگر روزی و روزگاری خودمان با این تکه مواجه شویم و ارزشِ ناچیزِ آن را کشف کنیم، بابتِ این ارزشِ ناچیز و های و هویی که پیشتر راهانداخته بودیم، از حقیقت و حقیقتِ منتقلشده به دیگران عذرخواهی کنیم و شرمسار باشیم؟ خلاصه مسئله بر سرِ این نیست که ما چیزی نگوییم، بلکه مسئله بر سرِ این است که ما «ویرایشناپذیریِ معنایِ کلیِ گفتهمان» را بپذیریم. باور دارم که این پذیرش به ما کمک میکند که هم بهتر «بگوییم» و هم «تغییرِ عقایدمان» را با نگاهی ژرفتر بپذیریم.
۱۰. گذشته و حال در فضایِ اینترنت به نحوی غریب و حتی ترسناک در هم میخلند و این خلش در مسئلهی «ویرایشِ امرِ منتشرشده» به خوبی هویداست. در چنین فضایی دیگر هیچ «گذشتهی ناب» (دستناخورده و صلب و درخود) معنا ندارد. ما در هر قدمِ فعلیتِ اینترنتیمان ردهای آشکاری از خودمان به جا میگذاریم و بدین مبنا، «گذشته» را به امری «حاضر» در حال بدل میکنیم: هر متنِ ما، هر ویدئویِ ما و هر سخنِ ما قابلِ یادآوریِ دوباره در حال (به همان نحوی که در گذشته بود) است. فیالمثل من در پنج سالِ پیش مدافعِ شورشهای سوریه بودم و اکنون نیستم. آنچه که من در ۵ سالِ پیش منتشرکردهام به راحتی میتواند در «حالِ حاضر» دوباره ظاهر شود و «منِ مدافعِ شورشها» را دوباره ظاهر کند. حق است که آن «منِ گذشته»دیگر «منِ امروز» نیست اما تمایزی در «ظهورِ این دو من» نیست: هر دویِ آنها در حالِ حاضر به یک اندازه ظاهر میشوند و به دیگران سرایت میکنند و معانیِ خودشان را منتشر میسازد. بیخود نیست که مسئلهی «دیاکتیو» چالشی بزرگ است: یعنی آن نقطهی غریبی که ما هر چیزی که در گذشته بود را غیرِ قابلِ رهگیری میکنیم (که صد البته همواره ردی باقی میماند و این پاک کردن به نحوِ مطلق نیست- چه این که مثلن در تلگرام «سخن» باقی میماند اما «گوینده» تنها به جرگهی Deleted ها میپیوندد). ما در دیاکتیوکردن به یک خودکشیِ جزئی دست میزنیم: قسمتی از خودمان را (که در گذشتهای قابلِ حاضرشدن در حال حضور دارد) از بین میبریم و خودِ جدیدی را عرضه میکنیم؛ به این امید که این «خود» تنها امرِ حاضر در «حالِ حاضر» باشد. گریهها و سرایشهای هجرانِ گودر و فرندفید نیز ناشی از همین از دست رفتن خودها و ظهورهای معانیای است که ما از سکوتِ مطلق به غنیمت آورده بودیم.
شجاعتِ اخلاقی حکم میکند که من به جایِ ویرایش (یا حتی حذف)، اصلاحیهای بر «تغییرِ عقیدهام» بنویسم و روشن کنم که اکنون من به معنایِ متنِ قبلی اعتقادی ندارم.
اما این ظهورِ گذشته در حال تنها یک رویِ سکه است و رویِ دیگر، نفوذِ حال در گذشته است: ما میتوانیم در حالِ اکنونمان به گذشته سری بزنیم و آن را «ویرایش» و «تغییر» بدهیم. ما میتوانیم آن را «دوباره» به «سامان» برسانیم و نه آن معنایِ قدیمی، بلکه «معنایی جدید» را به امرِ در گذشتهای ببخشیم که میتواند در «حال» دوباره حاضر شود. درست است که این ویژگیِ خلیدنِ گذشته و حال در یکدیگر تنها مختص به فضایِ سایبری نیست اما باور دارم که این «دسترسیِ» حال و گذشته به یکدیگری در این فضا به یکی از اوجهای منحصر به فردِ خودش در «زندگیِ روزمره» ما رسیده است. در هر لحظه ما این اختیار را داریم که به گذشته سری بزنیم و آن را ویرایش کنیم یا دوباره ظاهرش کنیم یا حتی حذفش کنیم. در حالی که اگر قرار بر این است که من اسنادِ گذشتهی شرکتمان را از بین ببرم، مجبورم که دست به بزهی گسترده و سیستماتیک بزنم. گویی وقتی که ما در اینترنت حضور داریم کمی عقبتر از حال هستیم و هنوز در گذشتهی ناب شنا میکنیم. گویی ما هنوز به «حال» وارد نشدهایم و هر «حالی» چیزی جز «یک گذشته» نیست که دوباره ظاهر شده است. ما ایستاده در این مرزِ شگرف هستیم و علیواقع، یک «مسافرِ زمان» هستیم: از گذشته به حال و از حال به گذشته برای شکلدادنِ آینده؛ آنگونه که خودمان میخواهیم.
ماشینِ زمانِ تلگرام فرصتِ «دو روز عقبگرد» را به ما میدهد: ما میتوانیم تا دو روز به عقب برگردیم و آن چه که گفتهایم را ویرایش کنیم. ما هنوز توانِ آن را نداریم که پاسخهای دیگران را ویرایش کنیم (یعنی تمامِ گذشته و حال را یکجا تغییر دهیم= و این همان معنایِ خلیدنِ گذشته و حال در یکدیگر است: ظهورِ گذشته در حال و نفوذِ حال در گذشته) اما میتوانیم بر رویِ آیندهی نیامده به راحتی تاثیرِ جدید بگذاریم و «ظهوری جدید» را برای آن اینده عرضه کنیم. این امر چالشِ متافیزیکی و اخلاقیِ بزرگی است و در آینده این چالش بزرگتر و سهمگینتر نیز خواهد شد. من این ظهورِ گذشته در حال را پاس میدارم اما باور دارم که نفوذِ حال در گذشته، چونان تمامِ قدرتهای دیگرِ بشری، امکانِ ظهورِ فسادهای گستردهای را فراهم میکند و باید در مقابلِ آن به اندیشه و سنجش دستیازید(کما این که اتکاکردنِ صرف به گذشته و در نظر نگرفتنِ حالِ افراد نیز حاملِ فسادهایی است).