تأملی فلسفی در باب نسبت فقه و اخلاق
اصل «عدل» به عنوان یکی از اصول مذهب شیعه است، که مفاد آن، باور به حسن و قبح عقلی است؛ و لازمه این باور، قبول اعتبار گزارههای عقلی مقدم بر وحی است، که پذیرش وحی هم مترتب بر آنهاست.
فقها هم مستقلات عقلیه را منبع حکم شرعی میدانند و هم در تقدم بخشیدن «گزارههای یقینی عقلی» بر «فهم خود از متون دینی» تردیدی ندارند؛ اما مصادیق چنین گزارههایی را بسیار ناچیز میدانند.
برخی معاصران بر آنند که از آنجا که استتباطات فقهی عموماً به حد یقین معرفتشناختی نمیرسند، لازمه این قاعده، آن است که از طرفی دایره مستقلات عقلیه، ظنون علوم جدید را هم شامل شود؛ و از طرف دیگر فقه باید همواره خود را با اخلاقیات مقدم بر دینداری -که آن را همان اخلاق سکولار می دانند – هماهنگ سازد و تمامی گزارههای فقهی از محک تایید عقل سکولار بگذرد!
در این مقاله نشان داده می شود که این ادعا بر چه مفروضات قابل مناقشهای متکی است؛ و نه تنها احکام ظن در عرصههای مختلف را با هم خلط كرده، بلکه به مبنای اصلی دینداری عاقلانه (که اذعان به وجود گزارههایی است که عقل به تنهایی بدانها راهی ندارد) بی توجه بوده، و از مکانیسم اعتبارات گزارههای تکلیف در فقه (و بلکه در هر نظام حقوقی) نیز غفلت ورزیده است. با متمایز ساختن این عرصهها معلوم شود که مشی عمومی فقها در کم توجهی به آنچه به عنوان گزارههای ظنی عقل عملی مطرح میشود، مبتنی بر مبانی معرفتشناختي موجهی در حوزه شناخت مسائل اخلاقی، و نسبت آنها با تکالیف شرعی، بوده است.
…